عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

به رغم مدعیانی که منع عشق کنند

حافظ گوید: به رغم مدعیانی که منع عشق کنند                    جمال چهره تو حجت موجه ماست.

عشق از جمال و زیبایی سرچشمه می گیرد. ان الله جمیل و یحب الجمال. خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد. حافظ بهترین دلیل عشق را جمال یار می داند. فطرت انسان ها و بلکه تمام موجودات بر کمال جویی است. یکی از کمالات، زیبایی است. تمام انسانها بر اساس فطرت الهی خود عاشق و محب زیبایی هستند. هر چه جمال وزیبایی بیشتر باشد عشق شدید تر است.

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد                           عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

همان گونه که عشق علت ظهور آفرینش است، علت بقای آن نیز می باشد.در این بیت حافظ به حسن و زیبایی که پیدایش عشق که در واقع همان علت خلقت نیز می باشد اشاره می کند. انسان فطرتاً جمال پرست است و امور فطری غیر قابل تغییر هستند. هر چه جمال و حسن و زیبایی بیشتر باشد، عشق افزونتر شود. و عاشق برای وصول به محبوب، مشتاق تر. اما مشکل بشر، مشکل مصداقِ زیبایی است. ممکن عاشق چیزی شود که او را از جمال حقیقی باز می دارد. اگر چه همه موجودات بر حسب سعه یا ضیق وجودی از جمال الهی بهره دارند(عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست)؛اما برای انسانهای عادی و بشر محجوب در ماده، توجه به ظواهر مادی او را از جمال خوبان خدا باز می دارد.

موسی نبی، که چشمانش باز بود و عوالم غیب و ملائکه را مشاهده می نمود، بر اساس فطرتش به دنبال جمال های زیباتر خدا بود. بالاخره روزی خواست جمال ربّ خود را ببیند. کسی که همه زیبایی ها از اوست و خالق زیبایی است. ان الله جمیل و یحب الجمال. واضح است که زیبا آفرین از همه زیباهای عالم زیبا تر است. لذا به زبان حال و زبان دل خواستار رویت جمیل مطلق و رب مطلق شد. رب ارنی انظر الیک. ای رب من خودت را به من نشان ده تا ببینمت. نکته این آیه در کلمه رب نهفته است. موسی نگفت که می خواهم ذات خدا را ببینم یا می خواهم الله را ببینم. می خواست رب خود را مشاهده کند و رب در اینجا حقیقتی است که مربی و پرورنده موسی است. و گرنه خدا به معنای ذات نه با دیده و نه با دل مورد مشاهده و رویت قرار نمی گیرد. هر موجودی ربی دارد که آن موجود را از بدو خلقت تا معاد وی کنترل و هدایت می کند. پس رب مطلق، حقیقتی است که همه جمال و کمال خدا در او به منصه ظهور در آمده است. او انسان کامل است که جمال مطلق است و همه جمال ها و زیبایی ها رشحاتی و قطراتی از زیبایی اوست. دیده ای نمی تواند به حقیقت و کنه زیباییش راه یابد. چه دیده ظاهری و دیده قلب و باطن. لذا به موسی گفته شد: لن ترانی یا موسی نمی توانی مرا ببینی. این حقیر در پایان نامه ارشد خود نوشتم که موسی هم خدا را دید و هم ندید! تا زمانی که موسی در تعین موسوی بود نمی توانست ببیند و وقتی از حجاب خودی و انیتش بیرون آمد، حق را دید اما دیگر موسی نبود! بیننده خدا بود. خدا خودش، خودش را مشاهده نمود. فلما افاق قال سبحانک تبت الیک و انا اول المومنین. چون از حالت فنا و صعق به خود آمد، توبه نمود از اینکه جمال یار بی پرده رویت شود. اما نکته مهم در حالت فنای بنده است که بیان و فکر و تعقل در آن حیران می شود. زیرا در اینجا تضاد وجود و انیت بنده با فنای او در محبوب، برای عقل غیر قابل فهم است. لذا در عرفان گفته شده که شناخت خدا به جمع بین تضادهاست. به هر حال بحث توحید و فناها در این مختصر نگنجد. اما برگردیم به اصل بحث؛ بی شک زیباترین جمال الهی در انسان کامل ظهور نموده است و همه زیبایی ها در سراسر عالم هستی، از او نشأت می گیرد. در مرتبه بعد چون سخنی که خدا به موسی گفت در واقع خطاب به همه جهانیان است؛ یعنی کسی نمی تواند جمال انسان کامل را بی پرده ببیند. از این رو در روایتی آمده که نور سلمان به موسی تجلی شد و موسی بیهوش گشت! ما باید در میان  به همه عالمیان اما انسانهای عادی و محجوب، اغلب نمی توانند جمال خوبان و اولیاء الهی را مشاهد کنند و ایشان را بشناسند. در نتیجه فطرت ایشان به علت حجابهای دنیوی، در تعیین مصداق دچار اشتباه می شود و سرگرم ظواهر دنیا می شود. هر روز به چیزی دل می بندد بعد آن چیز افول می کند. به همسر دل می بندد، دچار مشکل می شود. به بچه دل می بندد، خراب می شود. به عمل خودش دل می بندد، می بیند پر از ریا و خود بینی و غرور است. همه اینها به خاطر این است که فطرت محجوب و مستور در دنیاست. خلاصه در یک جمله به قول حافظ:

مصلحت دید من آنست که یاران همه کار                بگذارند و سر زلف نگاری گیرند.

باید یک زیبای خدا را پیدا کرد و جمال او را دید و از طریق او به حقایق راه یافت.  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد