ذات حق تعالی من حیث هی نه ظهوری در مرآتی دارد و نه صفتی و اسمی را به آن میتوان نسبت داد. آنجا صفات گم و نعتها محو میگردد. صفات و اسماء در مقام ظهور به واحدیت ظاهر میشوند و اولین مظهر ذات در مقام اسماء، اسم اعظم است و تعین اسم اعظم نیز اولین ظهور و تعین خارجی میباشد. و چون مرتبه ذات فوق مرتبهای است که بتوان به آن صفات و یا اسماء را نسبت داد. پس بناچار صفات را به خلیفه تام که همان اسم اعظم و حقیقت انسان کامل است نسبت میدهیم. در نتیجه حقیقت انسان کامل، تمامی صفات و اسماء را واجد و مُظهر است. پس انسان کامل، علیم و سمیع و بصیر و مالک و رحمن و رحیم و الله و رب و ... است. در مرتبه ذات، هیچ اسم و صفتی اثبات و یا نفی نمیگردد. آن حقیقت، فوق اثبات و یا نفی صفات است. مقام احدیت، مقام نفی صفات و واحدیت مقام اثبات اسماء و صفات است. و محتمل است کلام بیبدیل امیرالمومنین علی علیهالسلام که فرموده کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه[1] در مقام احدیت باشد نه مرتبه ذات من حیث هی. چنانچه مرحوم امام در کتاب مصباح الهدایة به آن اشاره دارد که: "صفات از هویت غیبی احدی نفی میشود و برای حضرت واحدیت و ظهور به فیض اقدس و مقام جمع الهی صفات اثبات میشود."[2]
حقیقت انسان کامل که یگانه است، نخستین ظهور و نخستین خلیفه ذات حق چه در عالم اسماء و چه در عالم عین و خارج است. همواره نخستین ظهور، جامع همه ظهورات و تعینهاست همانگونه که اسم اعظم الهی نخستین ظهور ذات در عالم اسماء بود و بدین روی جامع همه اسماء بود؛ مظهر آن در عالم عین یعنی حقیقت محمدیه و علویه علیهماالسلام جامع تمام هستی و مظاهر می باشد و بلکه عالم چیزی جز ظهور آن حقیقت واحده نیست. و چون اولین ظهور عینی روح یا نور انسان کامل است، و اولین ظهور جامع تمام ظهورهاست؛ پس وجود او همه هستی را در برگرفته است و موجودات، رقائق و رشحات وجود او هستند و از این حیث همه موجودات مقدس میباشند. و عارف، عاشق همه عالم است زیرا همه عالم از او و ظهورش میباشد. نتیجه کلام اینکه انطباق عالم کبیر با انسان کامل دقیقاً انطباق بسط با اجمال است. عالم بسط و گسترش انسان کامل است و انسان کامل خلاصه و چکیده عالم است. در واقع عقل کل مرتبه عقلی انسان کامل و همچنین بقیه عوالم و نشأهها ظهور او و بلکه خود آن حقیقت است. در اینجا لازم به ذکر است که انسان کامل دو ظهور دارد یکی ظهور عینی در همه هستی و عالم وجود و دیگری ظهور شخصی که منحصر به حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام است. در ظاهر و عالم طبیعت او فرزند عبدالله است اما در باطن محمد صلیاللهعلیهوآله پدر عالم وجود است.
من به ظاهر گرچه زآدم زاده ام لیک معناً جد جد افتاده ام
و این وجود ظاهری و ملکی هرگز او را مقید و محدود نمیسازد. نه زمان و نه مکان و نه جسم و نفس و عقل و روح نمیتوانند او را محدود کنند بلکه او حاکم بر همه اینها و حاکم بر هستی به نیابت و خلافت از ذات حق تعالی میباشد.
امیر المومنین علیه السلام در خطاب به سلمان و ابوذر فرمود: ان معرفتی بالنورانیه هی معرفه الله و معرفه الله هی معرفتی بالنورانیه. معرفت به خدا منحصر به معرفت ولی مطلق است، و لا غیر. در جمله ای بسیار زیبا حضرتش مرتبه خود و حقیقت توحید را بیان می کند. نحن اذا شئنا شاء الله و اذا کرهنا کره الله. وقتی که ما می خواهیم خدا می خواهد و وقتی که ما کراهت داشته باشیم و نخواهیم خدا نیز نمی خواهد. این کمال توحید است که حضرت، ذات حق را تنزیه می کند. و در عوض مشیت خدا را در خودش مشاهده می کند. خواست انسان کامل خواست خداست. چون او عین الله و یدالله و اذن الله است. خدا به واسطه انسان کامل به عالم نظر می کند. پس هر چه در عالم وجود دارد تحت نظر عین الله است. چون ذات حق از هرگونه توجه به غیر مبراست. پس حق به وسیله انسان کامل با عالم ارتباط دارد و به همین علت حضرتش کمال الاخلاص که همان کمال توحید است را به نفی صفات و هر گونه کثرت از احدیت معرفی نموده است. در یک جمله حضرت علی علیه السلام و اهل بیتش(انسان کامل)، بر تمام هستی از غیب تا شهادت احاطه و سلطنت ازلی ابدی دارد و هیچ موجودی از قدرت او به دور نیست. از این روی او مولود کعبه نیست؛ بلکه کعبه و هر چه در عالم است مولود آن حقیقت هستند. (السلام علی من شرفت به مکه و منی) ولایت و خلافت او خلافت حقیقی و ولایت کلیه مطلقه الهیه است و احدی از انبیاء واولیاء را در این مقام با او شراکت نیست. بلکه انبیاء همگی از از او خبر می دهند چون اوست که نباء عظیم است. و نبی کسی است که از نباء عظیم که امیر المومنین است خبر دار است.
[1] - حضرت علی علیه السلام، نهج البلاغه، خطبه اول، ص 39
[2] - خمینی ، روح الله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة ص 42.