عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

حیرت عاشق

بزرگی می فرمود کربلا حرمان و حیرت است. در راه عشق همه حرمان و محرومیت است و در پایان به حیرت ختم می شود. چنانچه رسول اکرم (ص) فرمود: رب زدنی تحیراً فیک پروردگارا حیرت مرا در خود زیاد کن. حیرت مقام فوق عقل است؛ جایی که عقل نمی تواند حرکت کند و درک نماید عشق عاشق را به وادی حیرت سوق می دهد. همان بزرگ می فرمود عاشق در ابتدای امر با معشوق خود رابطه انتفاعی دارد. یعنی به دنبال نفع بردن از محبوب است. اگر عبادت می کند برای ثواب است اگر گناه نمی کند به پاداش می اندیشد و حتی اگر می جنگد به طمع بهشت حمله می کند. در یک عبارت محبوب را برای سود و نفع خود می خواهد. اما وقتی که در عشق جلوتر رفت کم کم دیگر خود را فراموش می کند و به فکر حمایت از معشوق است. در این راه سر و جان خود را فدا می کند. اگر معشوق، معشوق حقیقی باشد؛ به نقطه ای می رسد که در می یابد که معشوق از او بی نیاز است بلکه اوست که به معشوق نیاز دارد.

به عنوان نمونه ایشان این قضیه را در مورد آن اصحابی که در روز عاشورا به عنوان سپر دفاعی در مقابل حضرت ایستاده بودند؛ رخ داد. ایشان در ابتدا وقتی تیرها از سوی دشمن می آمد با هم برای تیر خوردن رقابت می کردند. یکدیگر را هل می دادند تا تیر به خودشان بخورد. آن تیر چون برای حمایت از معشوق بود نه تنها دردی نداشت بلکه لذت دارد. این معنا را کسی می فهمد که عاشق شده باشد. اما چون به حقیقت امام را شناخت فهمید که او کسی نیست که بخواهد از امام دفاع کند. امام غنی علی الاطلاق است. او از همه جهانیان بی نیاز است. او نه تنها به انسانها بلکه به هیچ ملک و جنی نیز نیاز ندارد بلکه در عوض همه عالم به او محتاج است. در نهایت به حیرت رسیدند و پیش خود اندیشیدند که ما که باشیم  تا از امام حمایت کنیم. اوست که به عالم حیات می دهد. در این زمان به حیرت رسیدند و دیگر از یکدیگر سبقت نمی گرفتند! این حیرت شهادت و فنای در معشوق را برای ایشان رقم زد.

مرحوم عمان سامانی در کتاب گنجینه الاسرار نیز این معنا را در مورد حضرت عباس علیه السلام می گوید:

ای ز شط سوی محیط آورده آب                      آب خود را ریختی واپس شتاب

آب آری سوی بحر موج خیز                            بیش از این آبت نریز، آبت بریز  

به تعبیر عمان، حضرت عباس چون دریافت که امام خود، بحر آب و بلکه آب آفرین است، آب خود را ریخت و دست پایی که برای حمایت از محبوب می خواست در راه او فدا کرد. عباس در ابتدا در رجز می گفت والله ان قطعتموا یمینی انی احامی ابداً عن دینی. اما در پایان به جایی رسید که مشاهده نمود حسین بی نیاز از همه است. زیرا او قدیر و غنی علی الاطلاق است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد