عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

وحدت وجود در عرفان

اگر ما وجود را در حق تعالی منحصر بدانیم و هر موجودی را در عالم مرکب از وجود و ماهیت بدانیم؛ اگر ماهیت شیء را حذف کنیم چیزی جز وجود که حق است باقی نمی‌ماند و ماهیت هم اعتبار و ملاحظه و انتزاع عقل آدمی است. در نتیجه وحدت حقیقی و کثرت اعتباری است. به زبان ساده عارف منکر عالم نیست بلکه عالم را ظهور حق تعالی می‌داند چنانچه سرحلقه اهل معرفت و ولی‌الله مطلق حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرماید: ما رأیت شیئاً الاّ و رأیت الله قبله و بعده و معه و فیه. او الله را که اسم اعظم است در همه اشیاء ساری می بیند وانا الحق حلاج نیز حاکی از همین قضیه است که حقیقت من و وجود من حق تعالی است و جدا کردن خود و اشیاء از حق در مکتب اهل معرفت شرک است. اما عارف کامل مکمل که اسفار اربعه را طی کرده گاهی حکم به وحدت صرف و اضمحلال کثرات و عدم رؤیت غیر حق می‌دهد و گاهی کثرات و احکام مربوط به آن را می‌بیند و بلکه در آنِ واحد هم وحدت و هم کثرت را می‌بیند چنانچه در حدیث علوی فوق‌الذکر در یک جمله حضرتش به زیبایی در عین رؤیت کثرات و اشیاء (ما رأیت شیئاً)، الله را قبل و بعد و با آنها و در آنها می‌بیند یعنی هم اشیاء را می‌بیند و هم الله را. و این همان مقام برزخیت کبری است و این همان ذوالعینینی است که در حدیث نبوی آمده برادرم موسی چشم راستش نابینا بود و برادرم عین چشم چپش و من هر دو چشمم بیناست. و این بینائی حقیقی و برزخیت کبری از آن پیامبر و و اهل بیت علیهم‌السلام است و دیگر از انبیاء و اولیاء حتی اگر اسفار اربعة را هم طی نموده باشند، باز یا به سمت کثرت میل می‌کنند مثل جناب موسی (ع) و یا به سمت وحدت مثل جناب عیسی (ع). اگر چه این میل با حفظ مقام وحدت و با وجود حقانی خود باشد.

امام در کتاب سرالصلوة فرماید:

"جناب موسی را کثرت غلبه بر وحدت داشت و جناب عیسی را وحدت غالب بر کثرت بود و رسول ختمی را مقام برزخیت کبری که حد وسط و صراط مستقیم است بود. 

ربط خدا با خلق با هیچ مثالی قابل بیان نیست زیر همواره مثال‌ها بین دو شیء جدا ازهم است در حالی که حق و خلق جدای از هم نیستند.

امام خمینی(ره) در تفسیر سوره حمد می‌فرماید:

"ربط موجودات به حق تعالی این طور نیست که یک موجودی به یک موجود دیگر ربط داشته باشد مثلاً ربط پدر به پسر، پسر به پدر ربط موجودی مستقل به موجودی مستقل است. ربط شعاع شمس به شمس هم با این که یک ربط بالاتری است باز(شعاع) با شمس یک غیریتی دارد یعنی ربط موجودی به یک موجود دیگر است. ربط قوای نفس مجرد به نفس، آن هم یک ربط بالاتر از ربط شعاع شمس به شمس است، لیکن مع‌ذلک یک تغایر و کثرتی در آن هست. مثل ربط قوه باصره به نفس و ربط قوه سامعه به نفس. اما ربط موجودات را به مبدأ وجود و تعالی نمی‌شود هیچ یک از این انواع ربطی که عرض کردم به حساب آورد".

در تمام مثال‌هایی که در این باب آمده است، همواره ربط بین دو شیء مستقل و جدای از هم مثال زده می‌شود حتی مثال نفس به قوای آن که اعضای بدن است ربط بین دو شیء مادی و غیرمادی است. چشم مادی غیر از نفس غیرمادی می‌باشد. به همین علت هیچ مثالی نمی‌تواند مبین ربط خلق با حق باشد زیرا حق و خلق دو چیز مستقل نیستند.

اساساً ظهور کثرات از وحدت، چه کثرت اسمائی و چه کثرت خلقی و ربط بین حق و خلق و کیفیت سریان و ظهور و تجلی حق را جز کملین از اولیاء و در رأس ایشان ولی مطلق و نبی مطلق کسی نمی‌داند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد