علم اخلاق، نسبت به عرفان در مرتبه مقدماتی و یا حداکثر در مرتبه متوسط سلوک بحث دارد. عرفان ضمن جامع بودن اخلاق، هدف را وصول به حق تعالی می داند. اما هدف از اخلاق نهایتاً تزکیه نفس و رسیدن به قرب خداست. اخلاق برای مبتدیان و متوسطین سلوک دستورالعمل دارد؛ ولی عرفان علاوه بر این دو گروه برای منتهیان و اولیاء نیز سخن دارد. به عنوان نمونه در مورد بحث توکل در اخلاق، گفته می شود که انسان همه امور را به خدا بسپارد چون خدا بهترین وکیل است. اما عارف اولاً خدا را در تمام عالم متصرف می بیند نه دیگران را؛ چون او را متصرف می بیند چگونه امور را به او بسپارد! ثانیاً عارف نباید جز خواست و اراده حق چیز دیگری بخواهد، پس در باطن خود هیچ تقاضایی در امور خود یا دیگری ندارد. به قول مولوی: من گروهی می شناسم ز اولیا که دهانشان بسته باشد از دعا.
نتیجه اینکه نهایت علم اخلاق رساندن انسان به مرحله ای است که خواسته هایش را و عاقبت امورش را از خدا بخواهد. اما عارف چون در توحید سیر می کند از توکل که توجه به نتیجه عمل یا نتیجه امورش، می باشد؛ عبور کرده است. ضمن اینکه ما نمی دانیم که چه چیزی به نفعمان است یا به ضررمان. خلاصه اینکه عرفان، در مراتب توحید و فناء بحث می کند؛ ولی اخلاق در مبادی و مقدمات.