کلمه عید از عود به معنای بازگشت گرفته شده است. معاد نیز از همین ریشه است. پس عید بازگشت به اصل مبدا یا بازگشت به فطرت توحیدی می باشد. عید به معنای جشن و شادی نیست. هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش. در اسلام روزهایی را به عنوان عید می دانیم. روز جمعه در میان ایام سال بیشترین فراوانی را دارد. این عید هفتگی، به معنای رجوع به اصل و وصول به امام زمان علیه السلام است. از این رو به جمعه یاد شده؛ یعنی مقام جمع و یگانگی با مبدا. چون به مبدا اصلی رجوع می شود، عید است. اعیاد دیگر هم به همین معناست. مثلاً عید قربان به معنای تقرب به خداست یا عید فطر هم بازگشت به فطرت توحیدی یا رویت حق تعالی است. صم للرویه وافطر للرویه.
در ادبیات عرفانی ما نیز عید و بهار به همین معنا آمده است اگرچه برخی عوام آن را به بهار طبیعت معنا کنند:
بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد.
مولوی می گوید زمانی که نگار آید آن موقع بهار است، و لو اینکه آن زمان در زمستان یا فصل دیگر باشد. چنانچه در روایت است که قرآن بهار قلوب است. بر همین اصل، دیدار یار برای عاشق عید و بهار است. چون جانش زنده می شود. یا به قول حافظ: ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر
پس زمانی که یار با عاشق باشد برای او بهار و جوانی و شادی و عید است و اگر فراق و دوری باشد، خزان و غم و پیری است.
در روایتی آمده است که کل یوم لایعصی الله فیه فهو عید. هر روز که در آن گناه نشود آن روز عید است. و چه موقعی می توان گناه نکرد؟ فقط در زمان وصال یار است که انسان از همه گناهان و معاصی ظاهری و باطنی در امان است. اگر به محبوب و معشوق حقیقی رجوع کنیم، عید است و گناهان تحت مغفرت او قرار می گیرد.
چو در حضور تو ایمان و کفر راه ندارد چه مسجدی چه کنشتی چه طاعتی چه گناهی