عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

امام منتظر

در آیه شریفه ای در قرآن آمده: فانتظروا انی معکم من المنتظرین. منتظر باشید من با شما جزء منتظرین هستم. بزرگی می فرمود انتظار به معنای تشویش خاطر و چشم براهی نیست بلکه انتظار به معنای اصلی کلمه یعنی به نظره نشستن و نظر کرده به یک حقیقت است. آنهم نظری که ناظر تمام حواس ظاهری و باطنی خود را در این نگاه صرف نماید. حافظ نیز نظر را به نگریستن معنا کرده آنجا که می گوید:  

چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحدتا دم صبح قیامت نگران خواهد بود

این نگرانی به معنای اصلی کلمه یعنی دیدن و نظر است نه به معنای اصطلاحی یعنی تشویش خاطر و اضطراب.

امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف منظور نظر خدا و اهل معناست. معنای آیه فوق چنین است که خدا می فرماید نگاه کنید من نیز با شما به امام زمان یا انسان کامل می نگرم. وگرنه برای خدا چشم براهی بی معناست. پس معنای واقعی منتظر یعنی کسی که تمام قوای ظاهری و باطنی خود را صرف توجه و نگاه به آن حقیقت دارد. منتظر کسی نیست که صبر می کند تا امامش روزی ظهور کند. او امامش را در قلب خود و در خیال خود همواره مشاهده می کند. با او سخن می گوید و از او می شنود. امامش برای او ظهور کرده است. چون او همه چیز خود را فدای آن حضرت کرده است. به خلاف عامه که نه تنها چیزی را فدای دوست نمی کنند بلکه می خواهند تا امام زمان ظهور کند تا دنیای مرفه تری داشته باشند! ایشان خود را فریب می دهند و منتظر امام نیستند و فردا که حضرتش ظهور کند با او مقابله خواهند نمود و سخن و راه او را نخواهند پذیرفت. پس ای دوست اگر حاضری در راه او از همه چیزهای دنیوی و اخروی بگذری عجل علی ظهورک گوی و گرنه ظهور او برای اهل دنیا جز خسران نخواهد بود و لا یزید الظالمین الا خساراً.

مناجات شعبانیه


مرحوم امام خمینی به این مناجات توجه ویژه ای داشت. از اهمیت این مناجات این است که تنها دعایی است که در کتب ادعیه ذکر شده که همه ائمه علیهم السلام آن را می خواندند. توجه امام به خصوص به این فقره از دعاست که می فرماید: الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه. کمال انقطاع الی الله به چه معناست؟ ممکن است منظور وصول به فنای در واحدیت و یا احدیت باشد. اگر معدن عظمت واحدیت باشد، فنای اسمایی است؛ و اگر معدن عظمت، احدیت باشد؛ منظور فنای ذاتی یا فنای مطلق است. اگر به تعبیر امام خمینی، حجابهای نوری حجاب اسمایی باشد، قاعدتاً کمال انقطاع، فنای مطلق خواهد بود. در فنای مطلق اثری از عبد نخواهد بود (اذا تم الفقر فهو الله). این مرتبه بالاترین مرتبه توحید در سیر صعودی است که در آن بنده هیچ غیریتی با خدا ندارد. و هیچ سخنی از آن به میان نمی توان گفت. چون هر سخنی اثبات عبد است که نوعی شرک خواهد بود و با توحید تام منافات دارد. و شاید آیه قل هو الله احد اشاره به این معنا باشد. به بنده ای که در مقام احدیت فانی شده خطاب می شود قل. چنین بنده ای در مقام بقای بعد الفناء، لسان الله و عین الله و یدالله خواهد بود. بسط این اجمال در اسفار اربعه آمده است. 

معنای اهل

کلمه اهل در لسان شرع بسیار ذکر شده است. دقت در این اصطلاح ما را به حقایقی رهنمون می کند. اهل تقوی و مغفرت، اهل الله، اهل نار و اهل الجنه، اهل موسی و ... همه حکایت از یک معنا دارد و آن یکی شدن روح یا مزاج باطنی با یک حقیقت است. به قول ابن عربی اهل نار کسانی هستند که مزاجشان ناری است و هرگز نمی توانند به بهشت بروند زیرا بهشت برای آنان عذاب و دردآور است. چون وجودشان با نار، عجین و یکی شده است، اهل آتش شده اند. همین گونه اهل جنه با جنت به نوعی یگانگی رسیده اند. بر همین منوال وقتی به آیه اذ قال موسی لاهله امکثوا انی انست ناراً می نگریم لابد اهل موسی منظور زن و بچه وی نیستند. اهل موسی یعنی کسانی که با او در معنا حرکت می کنند یا به قولی موسوی المشربند. بالطبع انس با نار در اینجا به معنای انس با آتش عشق خداست. اهل نماز کسی است که با حقیقت نماز یعنی ولایت، به یگانگی رسیده؛ نه اینکه صرفاً نماز می خواند. هکذا اهل دنیا کسی است که در دنیا محو شده و در زمین خلود پیدا کرده. زمانی که نوح به خدا گفت ان ابنی من اهلی فرزندم از اهل من است خدا به او گفت لیس من اهلک انه عمل غیر صالح او از اهل تو نیست او عمل غیر صالح است. فرزندش اهل او نبود و غرق شد. در حالی که غیر فرزندش که اهل او بودند نجات یافتند. و نوحا اذ نادی من قبل فاستجبنا له فنجیناه و اهله من الکرب العظیم در ادبیات عامه نیز وقتی می گوییم فلانی اهل فلان چیز است یعنی با آن چیز عجین شده است. البته این اهلیت با معیارها و ملاکهای ظاهری قابل فهم نیست. یعنی نمی توانیم به سادگی به افراد نمره بدهیم. 

علیّ اشتق من العلیّ

کان قندم نیستان شکرم              هم ز من می روید و من می خورم

انسان کامل و اولیای الهی دو شأن و دو مرتبه دارند؛ یکی مرتبه عبودیت و دیگری مرتبه ربوبیت. در یک مرتبه عبدالله و در مرتبه دیگر ظهور الله هستند. در جایی انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکینند و در جای دیگر انا الاول والاخر و الظاهر و الباطنند. در مرتبه ربوبیت انسان کامل نمی توان سخنی گفت چون فرمود: نزلونا عن الربوبیه فقولوا فی حقنا ما شئتم. ما را از مرتبه ربوبیت نازل کنید سپس در باره ما هر چه می خواهید بگویید. یعنی در مقام ربوبیت ما هیچ سخنی نمی توان گفت. اگرچه اهل ظاهر این روایت را به عکس معنا می کنند و می گویند در باره ائمه غلو نکنید. همانگونه که در مباحث قبلی بارها اشاره شده است؛ انسان کامل تمام اسماء الهی را مظهر است. پس او به نیابت از ذات حق تعالی، خالق و رازق و علیم و سمیع و بصیر و وهاب و منتقم و ... است. در نتیجه آن حقیقت خود، خالق خود است (علیّ اشتق من العلیّ) کما اینکه خالق همه اشیاء در عالم وجود است. یعنی وجود ظاهری و خلقی او از حقیقت خودش در مقام ربوبیت نشأت می گیرد. پس او بی نیازی است که همه به او نیازمندند. اما کورانی که از عالم تنگ ماده و بدتر از آن هوی و هوس بیرون نرفته اند؛ ولی مطلق خدا را با خود مقایسه می کنند و اغلب به روایات و آیاتی که در باره مرتبه عبودیت ایشان است؛ استناد می کنند. غافل از اینکه مرتبه ربوبیت به مرتبه عبودیت خطاب می کند و مرتبه عبودیتش از مرتبه ربوبیتش درخواست می کند.