عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

ضعف عقل در معرفت شناسی

عقل در همه علوم به خصوص فلسفه، جایگاه مهم و حیاتی دارد. تمامی مباحث فلسفی بر اساس براهین عقلانی بنا نهاده شده است. اما نکته مهمی که  در فلسفه از آن غفلت شده این است که بسیاری از مباحث بنیادی فلسفی  از قبیل : خدا، وجود، حدوث و قدم، ماهیت، کیفیت صدور ممکنات از خدا یا صدور کثرت از وحدت صرفه، تعلق روح یا نفس به بدن مادی و ... به هیچ وجه با عقل ناقص و جزیی بشر عادی قابل بحث و حل نیست. تعریف وجود چیست؟ چگونه ماهیت که عدم است می تواند وجود را محدود کند؟ حقیقت ماهیت چیست؟ آیا عدم محض است؟ عدم محض که وجود و قدرتی ندارد تا بخواهد وجود را محدود کند.  متاسفانه فیلسوف به این امر دقت نمی کند و به سادگی از مباحث بنیادی عبور می کند. 

دو نکته اینجا قابل توجه است یکی اینکه عقل بشر، عقل جزیی ناقص است و دیگر، مباحث توحیدی حتی با عقل کامل نیز قابل ادراک نیست چناچه جبرئیل که مظهر عقل تام است در معراج به توحید راه نداشت لذا گفت اگر بند انگشت برتر پرم/ فروغ تجلی بسوزد پرم. آنجا که عقل محض در ادراک توحید ناتوان است از عقل بشر عامی چه توقع تا به حقایق راه برد. اما این نکته را فیلسوف یا نمی داند یا به آن توجه ندارد. لذا مباحثش در واقع تیر در تاریکی  انداختن است.

اما عارف کامل حقایق را با قلب خود در یافت می کند. چیزهایی  که با عقل قابل دریافت نیست در مقام شهود قلبی ادراک می شود و آن دریافت و شهود غیر قابل بیان برای اغیار است چون آنها فقط زبان عقل جزیی را می فهمند نه زبان شهود و عشق الهی را. از این رو باطن قرآن و روایات و کلام بزرگان قابل درک برای عوام نیست. در عرفان از اصطلاحاتی مثل ظهور و تجلی استفاده می شود. اما معنای ظهور و یا تجلی برای بشر عادی قابل فهم نیست. چون عقل، ظاهر با مُظهر را دو چیز جدا از هم تصور می کند چون در عالم طبیعت اینگونه است. اما در ظهور حق تعالی چنین نیست و این تصور نوعی شرک خفی به شمار می آید. پس برای درک حقایق باید با سیر وسلوک  به مقام شهود رسید و از بازی با الفاظ رها شد.