عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

مشیت حسینی

در روایات آمده است که: ان الله خلق الاشیاء بالمشیه و  المشیه بنفسها. خداوند همه چیز را با مشیت را آفرید و مشیت را با خودش خلق کرد. یعنی همه چیز به واسطه مشیت خلق شده اند ولی خود مشیت به واسطه چیزی خلق نشده است. این بدین معناست که مشیت با ذات حق یگانه است ولی غیر او این یگانگی را ندارند و به وسیله مشیت با حق مرتبط هستند. به عبارت دیگر اگر مشیت نبود اشیاء خلق نمی شدند. برخی علماء مشیت را قبل از اراده می دانند. یعنی برای ایجاد فعل ابتدا مشیت الهی تحقق می یابد و سپس اراده آن خواست را در عالم خارج تحقق می بخشد. در روایتی دیگر از حضرت علی علیه السلام نقل است که فرمود: نحن اذا شئنا شاء الله و اذا کرهنا کره الله. ما (اهل بیت) زمانی که می خواهیم خدا می خواهد و اگر ما نخواهیم خدا نمی خواهد. نکته مهم  این است که خواست خدا را متوقف به خواست خود کرد و گرنه و ما تشاوون الا ان یشاء الله مربوط به عموم مومنین است. در این باب در برخی مطالب قبلی نیز سخن گفته ایم.

جمله معروف ان الله شاء ان یراک قتیلاً که خدا مشیتش بر این تعلق گرفته بود که حسین را کشته ببیند. ترکیب این دو روایت به این معنا منتج می گردد که حسین خودش مشیتش بر کشته شدن بود. اما چون بین او و حق هیچگونه دوئیتی متصور نیست، در مقام عبودیت فرمود ان الله شاء ولی در مقام ربوبیت و توحید خودش می خواهد و خودش اراده می کند و آن را در عالم تحقق می بخشد. لذا در زیارت مطلقه امام حسین علیه السلام اراده الرب فی مقادیر اموره تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم. کاش زبانی بود و مستمعی بود تا این جمله معنا می شد. اوست که اراده رب و مشیت حق را عالم اجراء می کند. در نتیجه همه چیز به اراده اوست و چیزی از قدرت و تصرف او خارج نیست. پس مشیت حسینی به این تعلق گرفت بود تا شهید شود. و شهید اسم حق است و او ظهوراسم الشهید را در عالم تحقق بخشید. و الله علی کل شیئ شهید.

علم لدنی

آیه است که خطاب به جناب خضر حق تعالی می فرماید: علمناه من لدنا علماً. از این آیه اصطلاح علم لدنیّ وضع گردیده است و به این معناست که از جانب خداست. علمی که از طرف اوست با بقیه علوم اعم از علوم بشری یا علوم ملائکه و جن و یا علومی که بر اثر سیر و سلوک حاصل می شود متفاوت است. اگرچه همه علوم صحیح بشری از ناحیه حق است ولی وقتی خدا چیزی را به خود منتسب می کند حکایت  از بالاترین مرتبه آن حقیقت است. همانطور که قبلاً گفته ایم علوم انبیاء و اولیاء نتیجه تفکر و تعقل و یا عبادت نیست بلکه نتیجه تجلی خدا بر قلب ایشان است. این علم را خدا به خود نسبت می دهد. اتقوا الله و یعلمکم الله. قل رب زدنی علماً. عالم در ادبیات دینی به کسی گفته می شود که علم ربانی داشته باشد. و منظور علوم ظاهری اعم علوم تجربی یا علوم حوزوی و فقه نیست. بلکه علم به حقیقت اسماء الهی است. و آن نیز به معنای تجلی آن اسم بر قلب نبی یا ولی است. لذا فرمودند که العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء. اولاً علم نور است و ثانیاً  جایگاه آن قلب مومن است.
بر هر نبی یا ولیّ یک اسم یا چند اسم از اسماء الهی تجلی می کند. نتیجه این تجلی دریافت حقیقت آن اسم است(نه لفظ). در آن هنگام خدا را در آن اسم خاص می شناسد و دریافت می کند. و میتواند به مظهریت آن اسم از حق، در عالم تصرف نماید آنهم تصرف ربانی نه نفسانی. مثل عیسی(ع) که مظهر اسم المحیی بود و به واسطه این اسم مردگان را زنده می کرد. در آن هنگام حق را در اسم محیی شناخت و به این اسم عالم شد. هرچه تعدادبیشتری از  اسماء الهی بر قلب کسی تجلی کند، وی علم بیشتری به خدا و خلق خواهد داشت و در نتیجه قدرت بیشتری هم خواهد داشت. زیرا علم، منبع  قدرت است. البته اسماء الهی نامحدودند و به تبع آن تجلیات حق هم نامحدود است.
نکته دیگر اینکه چون تکرار در تجلی نیست، علوم انبیاء و اولیاء منحصر به فرد است. یعنی آنچه را که موسی می دانست مثلاً عیسی نمی دانست و آنچه را که عیسی می دانست موسی نمی دانست. لذا فرموده اند که اذا مات العالم مات العالم. اگر عالمی بمیرد آن علوم باطنی را که حاصل تجلیات الهی را با خود می برد. و کسی دیگر از اولیاء آن علم را با جزییات نمی داند. همچنین اذا مات العالم ثلم فی الاسلام، به همین معناست. چون تکرار در تجلیات الهی وجود ندارد. سرّ افضلیت انبیاء و اولیاء بر یکدیگر نیز به تجلیات و جامعیت اسمی است که به او تجلی شده است. اگر اسماء جامع بر او تجلی شده باشد دین او جامعتر و یا ولایتش کامل تر است. و چون همه اسماء الهی بر نبی ختمی و آلش علیهم السلام تجلی شده است، دین وی جامع ترین و ولایتش ولایت کلیه و مطلقه است. لذا فرمود آدم و من دونه تحت لوایی. بلکه ولی مطلق حقیتقی است که همه تجلیات الهی به وارد شده و از طریق او به سایر انبیاء واولیاءتجلی شده است لذا همه زیر لوای اویند. شناخت و معرفت او معرفت خداست ان معرفتی بالنورانیه هی معرفه الله و معرفه الله هی معرفتی بالنورانیه. اوست اسم اعظم حق که همه اسماء از او نشأت گرفته اند. نتیجه اینکه بی شک بالاترین علم، علم لدنی و آن علم به حقایق اسماء الله است و بقیه علوم اعم از علومی که حاصل عبادات و یا مکاشفات برزخی و علوم بشری است، با این علم قابل مقایسه نیستند.   
قطره علمی که بخشیدی ز پیش
متصل گردان به دریاهای خویش 

هو العلی العظیم

در روایات آمده است که اولین اسم خدا، العلی العظیم است. در باره مولی الموالی امیر المومنین علی علیه السلام سخن بسیار گفته شده و حقیر نیز در این وبلاگ مطالبی مختصر عرض نموده است. اما مقام آن عالی جناب به حرف و سخن و عقل و خرد بشر و فوق بشر نرسد. در این باب باید گفت یا علی انت کما اثنیت علی نفسک ما نتوانیم ثنای تو گفتن تو آنی که خود بر خود ثنا گفتی. خودش فرمود: انا الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و انا بکل شئ علیم انا بکل شئ قدیر. انا آدم انا نوح انا ابراهیم ... اوست اول اسم وبالاترین اسم حق که السلام علی الله الرضی و وجهه المضیی و جنبه العلی. اوست خواجه لیس لله آیه اکبر منی. اوست یداللهی که فوق ایدیهم است و عین الله الناظره فی الخلق اجمعین. ولایت او ولایت ذاتیه الهیه است و به پذیرش خلق یا عدم قبول خلق خدشه دار نگردد. او خلیفه الله مطلق در هستی است و اراده حق را درعالم به منصه ظهور می رساند که اراده الرب فی مقادیر اموره تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم. اگر قلم و زبان و عقول گنجایش آن را داشت می گفتیم آنچه را که باید گفت ولی ، شرح می خواهد بیان این سخن/ لیک می ترسم زافهام کهن. یا علی جان ما را در عشق و محبت و معرفت و ولایت خود محو کن.

تماس

دوستان جهت ارتباط  و نظرات می توانند با ایمیل های بنده تماس داشته باشند:

hasaniani@yahoo.com

hasaniani@gmail .com

کوران در کلام حسینی

دعای عرفه امام حسین علیه السلام حاوی جملات فوق العاده معرفتی است در یکی از جملات زیبای آن آمده است که عمیت عین لا تراک علیها رقیباً. چشمی که تو را مراقب خویش نبیند، کور است. و خسرت صفقه عبد لم تجعل له من حبک نصیباً. و زیانکار است بنده ای که در معامله اش از حب او بی نصیب است. نکته مهم در این فقره از دعا، مساله رویت رب است. اگر کسی ربش را نبیند از دیدگاه امام حسین علیه السلام کور است. امیر المومنین علیه السلام نیز فرمود لم اعبد رباً لم اره خدایی که ندیده ام نپرستیده ام. اما این رویت چیست؟ بدیهی است که منظور رویت ظاهری نیست. اما ممکن است در ظاهر نیز ظهور یابد. همچنین از حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله منقول است که فرمود رایت ربی فی احسن صوره. ما در پستی آورده ایم که بی شک احسن صورت خدا، امام حسین علیه السلام است که پیامبر، خدا را در صورت او مشاهده نموده است.

نکته مهم در این روایات این است که چگونه صورت محبوب را می توان مشاهده نمود. ذات حق تعالی منزه از رویت و مشاهده است. زیرا به هیچ تعینی محدود نمی شود و هیچ صورتی در دنیا یا آخرت ندارد. اما منظور در این روایات ذات حق تعالی نیست بلکه ظهور او در مظاهر، و خصوصاً مظهر اتم یعنی انسان کامل است. پس آنچه در دنیا یا آخرت از حق مشاهده می شود تجلی و ظهورش به صورت انسان کامل است. تنها چیزی که می تواند انسان را به مقام شهود برساند حب و عشق است. شدت عشق عاشق را به معشوق می رساند و در حالتی عاشق معشوق را در صورت مثالی مشاهده می کند. و اگر عارف باشد می داند که او در تمام مظاهر و آیاتش ظاهر است. لذا همچو باباطاهر گوید

به دریا بنگرم دری تو بینم به صحرا بنگرم صحرا تو بینم. و همچنین مولای اهل یقین فرمود ما رایت شیئاً الا و رایت الله قبله و بعده و معه او فیه. قبل و بعد و در همه اشیاء،  الله که اسم اعظم است را مشاهده می کند. البته کسی از کیفیت مشاهده حضرتش خبر ندارد و عرفاء فقط از مشاهده خود خبر می دهند و ما محجوبان و نابینایان فقط با الفاظ دلخوشیم. در این روز عرفه از حضرت اباعبدالله الحسین می خواهیم که دیدگان کور ما را به جمال خود روشن و بینا کند همانطور که یعقوب با بوی پیراهن یوسف بینا شد.

حجاب علم

همانطور که در پست قبلی آمده، در بسیاری از روایات بر طلب علم تاکید شده است اطلبوا العلم و لو بالصین. طلب العلم فریضه. اطلبوا العلم من المهد الی اللحد و ... اگرچه این علم، علم دنیوی و ظاهری نیست و مقصود علم سیرو سلوک و شناخت عالم هستی است، ولی همین علم نیز در پایان راه حجاب سالک می شود. مرحوم امام خمینی در آثارش این جمله عرفانی که العلم هو الحجاب الاکبرکه ممکن است منبع روایی داشته باشد را زیاد آورده است. در آثار ایشان اغلب جنبه اخلاقی این جمله مورد توجه واقع شده است و آن این است که اگر علم موجب غرور و مباهات شخص شود خودش حجاب راه خداست. ولی در ادبیات عرفانی امام خمینی از علم به معنای حجاب نوری نیز تلقی شده است یعنی علم اگرچه نور است ولی حجاب راه توحید و فنای فی الله است. لذا توجه به علوم باطنی و مکاشفات معنوی نیز حجاب راه توحید است و بسیاری از بزرگان شاگردان خود را از توجه به این کرامات بر حذر می داشتند. از قبیل توجه به ضمایر و اوهام مردم، توجه به خواص گیاهان و درمان بیماریها، شفای بیماران و سایر کرامات ظاهری.

اما در مرتبه بالاتر نیز علم خود نوعی حجاب است زیرا مثبت سالک است و هر چه اثبات سالک کند در توحید نوعی شرک محسوب می شود. چون علم بر پایه عالم و معلوم بنا نهاده شده و این دوئیت با توحید منافات دارد. پس عالم که سالک است باید محو شد و جز حق تعالی چیزی باقی نماند. لذا به آن سالک گفته شد وجودک ذنب لا یقاس به ذنب. تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز. لذا در روایت آمده از مهد تا لحد علم بیاموزید یعنی در لحد و پس از مرگ حقیقی که فنای در حق است نیازی به علم نیست بلکه خودش حجاب می شود. بر این مبنا معنای این آیه شریفه که می فرماید: هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون، پیچیده می شود آیا کسی که می داند با کسی که نمی داند برابر است؟ جواب این سوال مشکل است. زیرا علم و جهل دارای مراتب است. علم باطن بهتر از جهل است و اما در مرتبه ای که علم مانع وصول به حق است، ندانستن بهتر است. از این حالت به سکر و نابینایی و امثالهم در ادبیات عرفانی یاد شده است. حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو. چون حیلت در واقع استفاده از علم و عقل در راه قرب به خداست که می تواند شامل ریاضات و عبادات باشد. اما نمی دانم و نمی توانم اگر از سویدای دل باشد انسان را به توحید رهنمون است. این "نمی دانم" از همه علوم ظاهری و باطنی بالاتر است. و اینجا سالک  از حجاب علم عبور می کند.