عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

خطرات کشف مثالی

بعضی از سالکان بر اثر ریاضات و عبادات و یا اذکار خاص ممکن است به برخی مکاشفات صوری در عالم مثال دست یابند. حتی برخی عامه نیز گاهی به دلیل حوادث و یا فشارهای روحی ممکن است مشاهدات مثالی داشته باشند. نکته مهم در این باب این است که کشف مثالی در ادبیات دینی جایگاهی ندارد یعنی کمالی برای شهود مثالی در قرآن یا روایات ذکر نشده است و آن را از مقامات و درجات مومنین نشمرده اند. اگر این نوع مشاهدات کمال بود حیوانات دارای چشم برزخی نبودند چنانچه حیوانات قبل از وقوع زلزله یا حوادث طبیعی وقوع بلا را با مشاهده صور مثالی می فهمند و یا حتی نوزاد انسان و یا عقب ماندگان ذهنی به جهت احتجاب کمتر به دنیا، دارای این نوع مشاهده هستند. در نتیجه این نوع از مشاهدات از منظر عرفان اسلامی کمال محسوب نمی شود در هیچ کتاب معتبر عرفانی جزء مقامات ذکر نشده؛  بلکه ممکن است برای سالک خطراتی نیز در بر داشته باشد.

یکی از این مخاطرات، عجب و غرور سالک است که می پندارد به بالاترین مقام دست یافته و از اولیاء شده  است. چنانچه می بینیم که برخی از افراد از ضمایر افراد و یا کارهای پنهانی دیگران خبر می دهند و از این راه برای مریدانی جمع می کنند. عوام الناس هم تصور می کنند که این شخص ولی خداست. در حالی که هم خود گمراه است و هم دیگران را به گمراهی می کشاند. خطر دیگر اینکه ممکن است در این وادی گرفتار برخی اجنه و یا شیاطین گردند و تصور کنند که آنها ملائکه یا ارواح مومنین اند در نتیجه با توجه به دستورات آنها کارهای خلاف شرع و اخلاق انجام دهند و بعداً اعمال خود را توجیه کنند که ما به مرتبه حقیقت رسیده ایم و سطح ما از سطح ظواهر شرعی بالاتر است.و چون این مسائل با لذت نفسانی همراه است ترک آن بسیار دشوار است. ضمن اینکه چنین شخصی سخن بزرگان را نیز گوش نمی کند چون خود را صاحب کشف می داند و تصور می کند از دیگران بالاتر است.

به علت همین مشکلات است که بزرگان، شاگردان را از توجه به این مکاشفات و کرامات ظاهری بر حذر می داشتند. در عرفان اسلامی نیز به همین علت به پیر و مرشد توجه ویژه ای شده است. در روایات نیز آمده که هلک من لیس له حکیم یرشده. قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن. حتی موسی نیز به خضر نیاز داشت تا به حقایق راه یابد.

نکته دیگر اینکه شهوات در هر عالمی به شکل خاصی ظهور می کند در این عالم دنیا به ظواهر مادی از پول و پست و مقام و شهرت و خواب و شهوت؛ در عالم مثال به صورت شهوات مثالی از خبر از آینده یا افکار مردم و امور پنهانی خلق یا شفای بیماران و امثالهم؛ در عالم عقل نیز شهوات عقلانی مانع رشد سالک است که در راس آن خودخواهی و حب نفس در برابر خداخواهی و ترک انانیت است. لذا گفت: بینی بینک انی ینازعنی / فرفع بلطفک انی من البینی. به قول مرحوم امام خمینی ضیافت الله به ترک شهوات در همه این عوالم است و روزه یعنی ترک همه هواها و شهوات و عدم توجه به آنها و صرف همت در توجه به حق تعالی او و اولیای اوست.     

تاویل کشف

مکاشفات در عالم برزخ و مثال دارای صوری هستند که بی نیاز از تاویل نخواهند بود. برخی از صاحبان کشف به جهت کمی معرفت به عالم مثال در تاویل درست مکاشفات خود دچار اشکال می شوند. این قضیه شبیه تعبیر رویاست که امر دقیق و دشواری است. ظهور حقایق از عالم عقل در عالم مثال به شکل صورت است این صورتها هر کدام پیام خاص خود را دارند مثلاً علم در صورت مثالی به شکل شیر یا عسل است. اگر کسی در خواب ببیند که شیر می خورد به او علم داده خواهد شد. همینطور حال کسی که در بیداری با چشم برزخی همین را مشاهده نماید. پس اگر تاویل آن را نداند یا اشتباه تاویل کند ممکن است دچار انحراف گردد. از این روست که اولیای الهی مریدان خود را از توجه به مکاشفات مثالی بر حذر می داشتند زیرا علاوه بر انحراف از سلوک صحیح، به علت عدم علم به تاویل درست آن کشف، اسیر هوای نفس یا اجنه و شیاطین گردند. چنانچه ابن عربی می گوید که افرادی را مشاهده نمود که بازیچه اجنه شده بودند و می پنداشتند که از اولیای الهی هستند.

مبتدیان و متوسطین اهل سلوک به جهت عدم اطلاع از عالم ربوبی و کیفیت تجلی حق تعالی در صور مثالی، علم تاویل به مکاشفات مثالی را ندارند. لذا برای تاویل مکاشفات خود باید به یک ولی الهی رجوع کنند. چون برای فهم معنای دقیق هر کشفی باید به مبدا آن صورت که تجلی حق است اشراف داشت که این خاص ولیّ است. بنابراین صاحب کشف باید عارف باشد و عارف در اینجا به معنای فهم معنای تجلی حق در صور مثالی است. و اگر عارف نباشد نباید با حدس و گمان به تاویل بپردازد. کما اینکه در باب تعبیر خواب نیز که نوعی مشاهده مثالی است، قضیه از همین قرار است.

فاطمه(س) مفروض الطاعه

به مناسبت شهادت بانوی دو عالم حضرت زهراء سلام الله علیها یک روایت از حضرت باقر علیه السلام را در مقام حضرتش نقل می کنیم: لَقَدْ کانَتْ عَلَیْها السلام مَفْرُوضَةَ الطاعَةِ عَلى جَمیع مَنْ خَلَقَ الله مِنَ الْجِنَّ وَالأنْسِ وَالطَّیْرِ وَالْوَحْشِ وَالأنبِیاءِ وَالملائِکَةِ. حضرت زهراء سلام الله علیها اطاعتش بر تمام خلق از جن و انس و پرنده و وحوش و انبیاء و ملائکه واجب و فرض است. در این روایت می فرماید که طاعت آن حضرت بر همه موجودات واجب است. بدیهی است که این وجوب به معنای وجوب شرعی نیست زیرا حیوانات یا جن و ملک خارج از حیطه احکام شرعی هستند. پس این وجوب به معنای وجوب تکوینی است یعنی تمام موجودات چه بدانند و چه ندانند و چه بخواهند و چه نخواهند از حضرت ایشان اطاعت می کنند که این اطاعت، اطاعت تکوینی است. این اطاعت در واقع ظهور اطاعت حق تعالی در عالم وجود است. تمام موجودات طوعاً یا کرهاً مطیع امر حقند و این امر از طریق حضرت زهراء و اهل بیت علیهم السلام در عالم ظاهر می شود. چنانچه فرموده اند: اراده الرب فی مقادیر اموره تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم. ایشان مجرای اراده حقند بلکه اراده  حق همان اراده ایشان است.  لذا حضرت مولی الموالی علی علیه السلام فرمود نحن اذا شئنا شاء الله و اذا کرهنا کره الله. و بدیهی است اراده حق ضروری التحقق است.

چون اراده ایشان همان اراده حق است پس تخطی از اراده ایشان ممکن نیست. پس معنای وجوب تکوینی این است که هیچ موجودی از امر آن حضرت تکویناً تخطی نمی کند. و همه طاعت ایشان را گردن می نهند. حتی دشمنان ظاهری ایشان و کفار هم از این امر مستثناء نیستند. این را کسی می بیند که به توحید رسیده باشد و ما محجوبان عالم خاک آنچه مورخین و اهل ظاهر دیده اند، می فهمیم و می بینیم. امیدواریم با عنایات حضرتش بوی از توحید به مشام ما خفتگان نیز برسد تا لااقل منکر این حقایق نباشیم.

شعری از دوست

شعری از حضرت دوست جناب سید احمد نجفی رضوان الله تعالی علیه:

کربلا در میزنم در باز کن

وعده های خویش را اعجاز کن

قاضی الحاجات من در کربلاست

سامع الاصوات من در کربلاست

کربلا منزلگه اهل دل است

اهل دل را کربلا بس منزل است

کربلا خضر ره گمگشتگان

مرشد و پیر همه سرگشتگان

سجده بر خاک تو دارم مست مست

بت پرستم بت پرستم بت پرست

آنکه دارد کربلا را پیشوا

کی دگر جوید امام و رهنما

کربلا خورشید را بی نور کرد

ماه را در آسمان مستور کرد

ظلمتی کاندر دل ما سالهاست

چاره اش خورشید و نور کربلاست

این سیاهی ها که اندر روضه هاست

روشنی بخش دل پُر غصه هاست

روضه رضوان که جای اولیاست

یک گلی از بوستان روضه هاست

روز عاشورا مرا عهد الست

گشته ام از آن زمان دهها پرست

کربلا من خویش را نشناختم

بس که روز و شب به تو پرداختم

کربلا آهسته ما مرد رهیم

در طریق غیر تو ما گمرهیم

کربلا ما را سواد آموز کرد

این سیاهی، شام ما را روز کرد

گر نیامد کربلا اندر وجود

بر چه بنهادیم ما سر بر سجود

لیس غیری لیس غیری فی الوجود

اسجدونی اسجدونی فی السجود

کربلا را غصه و غم پایه است

ابتلا بالاترین سرمایه است

البلاء للولاء در کربلاست

بینوا سرمایه دار نینواست

از ازل غم با بلا را ساختند

کربلا را بهر آن پرداختند

کربلا با هر بلایی آشناست

مرد این میدان همیشه مبتلاست

عشق وحدت ساز اندر کربلاست

عاشقش معشوق و معشوقش خداست

سید عزیز ما در عشق به ابا عبدالله علیه السلام بی نظیر بود چنان در احوال کربلا و یاران امام سخن می فرمود که گویی در آنجا حضور داشت و سخن اصحاب با امام را به گوش می شنید حتی بالاتر از احوال یاران او نیز با خبر بود و زبان حال آنها را بیان می فرمود. بی شک ایشان در این معنا یگانه بود و کسی همانند ایشان به رموز کربلا آشنا نبود. او مجتهد عشق بود و از لطایف عشق و اسرار آن با جان و دل آشنا بود. کبوتر دل ما در زمان جوانی که دنبال یک مرد الهی بود، در اولین دیدار جذب کلام و جمال او شد و بی هیچ سخن و بحثی رحل اقامت افکند و دلبسته شد. بلکه جذبه او بود که دل سرگشته ما را جذب خود کرد.

این نفس جان دامنم برتافته‌ست

بوی پیراهان یوسف یافته‌ست

کز برای حقِ صحبت سال‌ها

بازگو حالی از آن خوش حال‌ها

تا زمین و آسمان خندان شود

عقل و روح و دیده صدچندان شود

من چه گویم یک رگم هشیار نیست

شرح آن یاری که او را یار نیست

شرح این هجران و این خون جگر

این زمان بگذار تا وقت دگر

 

لباس حریر بهشتیان

در قرآن چندین بار کلمه لباس آمده است. این کلمه از لبس به معنای پوشش و پوشیدن است. در لسان اهل ظاهر لباس، به پوشش پارچه ای گفته می شود اما در ادبیات عرفانی لباس به معنای ظاهر و صورت ظاهری در برابر باطن و حقیقت است. مثلاً در این عالم، ماده لباس ظاهری روح است و در برزخ صورت، لباس روح است. به هر حال انسان در هر حال یک صورت ظاهری یا لباس دارد.

در قرآن ترکیباتی از کلمه لباس ذکر شده است منجمله لباس جوع و فقر، لباس تقوی، لباس لیل و لباس حریر. در مورد لباس تقوی فرموده و لباس التقوی ذلک خیر. یعنی انسان در ظاهر باید متقی باشد. از چیزهای ظاهری دوری کند و متوجه قلب و باطن خود باشد. پرهیز از ابراز مقام و درجه خود پیش مردم و کتمان کرامات و قدرتهای باطنی و عدم استفاده مگر به ضرورت.

اما در مورد لباس حریر که به معنای ابریشم است و لباس بهشتیان در قرآن وصف شده است. بدیهی است که در برزخ ابریشم وجود ندارد و این تمثیل است برای معنایی که اهلش می دانند. مرحوم حاج آقا دولابی رضوان الله علیه می فرمود حریر که لباس بهشتیان است از حرّ به معنای آزاد می آید. یعنی لباس بهشتیان آزاد و راحت است. روح آنها در صورت و قالبی آزاد و راحت است. اما اهل ظاهر در این دنیا لباس ضخیم یعنی لباسی که روح در آن راحت نیست، پوشیده اند. هرچه ما از عالم غیب به عالم دنیا می آییم لباسهایمان ضخیم تر می شود و وقتی به سوی خدا می رویم لباسهای ضخیم را از روح درآورده و لباس لطیف تر می پوشیم. حریر که لباس آزادی و حرّیت است بر تن بهشتیان و اهل آخرت است خواه در این عالم مادی باشند و یا در عالم پس از مرگ.  حرّ کسی است که به هیچ چیز در عالم وجود دلبستگی ندارد مگر به حق تعالی. از این رو او از همه هواها و تمایلات رهایی یافته و آزاد شده است.