عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

آن یار کزو گشت سر دار بلند

در سفر زیارتی که به عتبات عالیات داشتم بر سر مزار میثم تمار این عاشق دلسوخته امیر المومنین علیه السلام روایات زیبایی در مقام ایشان دیدم. ام سلمه روایت می کند  در دل شب دیدم که رسول الله صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام را به میثم سفارش می کرد. امیر المومنین میثم را به شهادت مژده می دهد و درختی را که وی را به آن دار می زنند به او نشان می دهد. میثم لحظه شماری می کند تا در راه دوست به شهادت رسد. حضرتش به او می فرماید چه حالی داری وقتی تو را به بیزاری از ما می خوانند عرضه می دارد والله از تو برائت نمی جویم. حضرتش فرمود پس  تو را دار میزنند و می کشند. عرضه داشت صبر می کنم و اینها فی الله قلیل است. حضرت فرمود پس تو با من در درجه من هستی. شاید این ستایش از میثم بالاترین ستایش از اصحاب حضرتش باشد. مقام معیت با مولی برای هر کسی حاصل نمی شود.

از این روایت خاص نتیجه می گیریم که میثم فانی در مولی بود و زمانی که بر سر دار شکمش را پاره می کنند چنان از مدح علی گوید که کسی نشنیده بود و چنان گرم عشق بود که شاید ضربه دشنه را متوجه نمی شد این به جهت شدت عشق بود. عشق به حدی قوی است که عاشق در راه معشوق نه تنها از مرگ نمی هراسد بلکه از آن استقبال می کند تا به معشوق نشان دهد حاضر است همه چیزش را در راه او بدهد پس زمانی که سر و پا می دهد لذت می برد و درد بدن برایش نامحسوس می شود. این حال برای اصحاب امام حسین علیه السلام نیز حاصل بود و بر اساس روایات درد شمشیر را احساس نمی کردند. شدت عشق انسان را از خود و از بدن و همه حیثیات دنیوی و بلکه اخروی غافل می کند و فقط معشوق را در می یابد و معشوق در او ظهور می کند. من کیم لیلی و لیلی کیست من ...

صور خیالی و نوری

ابن عربی در باب سیزدهم از فتوحات در معرفت حاملان عرش الهی گوید: صورت به دو بخش تقسیم بندی می شود یکی صورت جسمی عنصری که شامل صورت جسدی خیالی نیز می شود و دیگری صورت جسمی نوری است. اولین جسمی که خداوند آفرید اجسام ارواح ملکی بود که مهیم یعنی واله و سرگشته در جلال الهی بودند. که از جمله آنان عقل اول و نفس کل است و بدانها اجسام نوری که از نور جلال الهی آفریده شده اند پایان می پذیرد. انتهی

شیخ در اینجا صورت را به دو نوع عنصری و نوری تقسیم بندی می کند صورت جسمی عنصری را نیز هم شامل اجسام فیزیکی مادی و هم اجسام برزخی می داند. در واقع صور مادی و برزخی تفاوتشان در ماده است. ولی صورتشان شبیه یکدیگر است. اما در عالم عقول و مجردات و ارواح، جسم به صورات مثالی و برزخی وجود ندارد بلکه جسم نوری است. برای انسانهای عادی ادراک صور مادی و مثالی مقدور است ولی ادراک صور نوری غیر ممکن است. این صور نوری را کسی ادراک می کند که به عالم عقل و فوق مثال راه یافته باشد و با دیده نوری خود به آن نظر افکند. آن عالم که به قیامت نیز از آن یاد می شود پس از برزخ که عالم مثال برای انسان قابل ادراک خواهد بود. این ادراک ممکن است در حیات دنیوی برای اهل معنا و برای عامه پس از مرگ و عبور از برزخ قابل مشاهده است.

نکته مهمی که از این بحث قابل استفاده است این  که از منظر عرفان، معاد هم جسمانی است و هم روحانی. روح که در تمام عوالم وجود دارد و اساس وجود آدمی به تحقق آن است. ولی جسم در هر عالمی متناسب با آن عالم است. پس از مرگ روح به جسم مثالی برزخی تعلق می گیرد و پس از عبور از برزخ و ورود به عالم عقل و قیامت و مجردات، به جسم نوری روحی یا عقلی متعلق خواهد بود.  پس در هیچ عالمی از عوالم و نشآت، روح بدون قالب ظاهر نخواهد شد. در نتیجه عذاب و لذات هم ظاهری است و هم باطنی. و معاد جسمانی در عرفان به این معناست نه به معنای تلقی اهل ظاهر که منظور همین جسم مادی عنصری است. بی شک این جسم ظاهری مادی پس از مرگ متلاشی می گردد و هرگز روح به آن مراجعه نمی کند. متکلمان و اهل ظاهر چون آیات و روایات را اغلب به معنای ظاهری و مادی تلقی می کنند در نتیجه تصور می کنند که پس از برزخ، در قیامت مردگان دوباره به این عالم مادی بر می گردند و این کره خاکی بهشت یا جهنم می شود. ذرهم فی خوضهم یلعبون