عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

علی علیه السلام در کلام خوارزمی

حسین خوارزمی از عرفای  شیعی قرن 8 و 9  است . وی از شارحان ابن عربی بوده و کتاب فصوص قیصری را به توصیه دوستان به فارسی ترجمه نموده است. در ابتدای دیوان خود که به فارسی نگاشته است در ذکر امیر المومنین علیه السلام اشعار زیبایی گفته که در ذیل می آوریم

 

 

گر آرزوى شاهى ملک رضا کنى‏

پیوسته باش بنده درگاه مرتضى‏

 

سردار دین احمد و سردار دار فضل‏

سالار اهل ملت و سلطان اصفیا

 

آن ماحى جلالت و حامى دین حق‏

آن والى ولایت جان شاه اولیا

 

داماد مصطفاى معلا على که هست‏

خاک درش ز روى شرف کعبه علا

 

روح الامین امانت از او کرده اقتباس‏

روح القدس گرفته از او زینت و بها

 

آدم خلافتست و براهیم خلت است‏

چون نوح متقى است هم از قول مصطفى‏

 

موسى است در مهابت و عیسى است در ورع‏

      جمشید در جلالت و احمد در اصطفا

 

بگذار احولى و دوبینی کیست جز على‏

مجموعه جمیع کمالات انبیا

 

گر زانکه نص نفسک نفسى شنیده‏

دانى که اصطفا است همان عین ارتضا

 

بشناس سر آیت دعوت بابتهال‏

آنجا که گفت انفسنا حضرت خدا

 

تا همچو آفتاب شود بر تو منکشف‏

کین مرتضى است نفس محمد در ارتضا

 

او را ولایتى است بتخصیص از خدا

کآنرا بیان همى‏ کند ایزد به انما

 

اى آستین دولت تو منشأ مراد

وى آستان حرمت تو قبله دعا

 

بر تارک جلال تو تاج لعمرک است‏

بر قد کبریاى تو دیباج لافتى‏

 

گرچه یگانه‏اى و ترا نیست ثانى ‏اى‏

ثانى تست حضرت عزت به هل اتى‏

 

نى نى چه حاجت است بتخصیص هر چه حق‏

گفت از براى احمد مرسل که در ثنا

 

آن جمله ثنا به حقیقت ثناى ست‏

جان تو جان اوست بدن گرچه شد دو تا

 

اى اولیا ز خرمن جود تو خوشه ‏چین‏

وى اصفیا ز گنج عطاى تو با نوا

 

هم عقل را معلم لطفت شده ادیب‏

هم خلق را مفرح خلقت شده شفا

 

با رأى روشنت چه زند ماه آسمان‏

در پیش آفتاب چه پرتو دهد سها

 

یادى نکرد هیچ‏کس از خواجه خلیل‏

چون فضل تو گشاد سر سفره سخا

 

با این همه نعیم و چنین بخشش عظیم‏

آخر روا بود من بیچاره ناشتا

 

عمرى است تا حسین جگر خسته مانده است‏

در دست اهل نفس گرفتار صد بلا

 

در کرب و در بلا صفت ابتلاى من‏

شاها همان حدیث حسین است و کربلا

 

امروز دست گیر که از پا فتاده ‏ام‏

آخر نه دست من تو گرفتى در ابتدا

 

روى نیاز بر در فضلت نهاده ‏ام‏

اى خاک آستان تو بهتر ز کیمیا

 

چون در بر آستان توام بر امید باز

بارى بگو که حلقه بگوش منى درآ

 

کوه ارادتم متزلزل نمى‏ شود

لو بثت الجبال و لو دکت السما

 

 

معنای عرفانی صدیق

صدیق در ادبیات عامیانه به معنای راستگو و کسی که همواره به راستی سخن می گوید و دروغ نمی گوید. اما بزرگی می فرمود که صدیق معنای بالاتری از راستگویی دارد و آن این است که صدیق کسی است که بر اساس سخن او در عالم خارج، اشیاء تحقق می یابند. در واقع صدیق کسی است که در خارج مصداق آفرین است. صدیق نه تنها همیشه راست می گوید بلکه هر چه بگوید متحقق می شود. همانند یوسف پیامبر که صدیق بود و تعبیر خوابی که نمود عیناً تحقق یافت. حتی تعبیری که برای آن شخصی که به دروغ خوابی را ساخته بود. شخصی در زندان که خواب ندیده بود و به دروغ گفت در خواب دیدم بر سرم طبقی است و مرغان آسمان از آن طبق می خورند. یوسف گفت که تو را دار می زنند و مرغان هوا مغز سرت را می خورند. وی خندید و گفت من اصلاً خوابی ندیدم. یوسف گفت قضی الامر الذی فیه تستفتیان. آنچه گفتم شد. بر اساس حرف یوسف آن شخص را دار زدند. چون او صدیق است و مصداق آفرین. اگر یوسف بر اساس سخن دروغ آن زندانی، سخنی می گفت که تحقق نمی یافت؛ یوسف دیگر صدیق نبود. 

پس مصداق واقعی صدیق کسی است که هر چه بگوید آن سخن تحقق یابد. از القاب حضرت علی علیه السلام صدیق اکبر است یعنی کسی که بالاترین مصداق آفرین در عالم است. هر چه او بگوید در عالم وجود متحقق گردد. او مظهر آیه شریفه اذا اراد شیئآ ان یقول له کن فیکون می باشد. او وقتی به چیزی بگوید باش می شود. بقیه انبیاء و اولیاء مثل یوسف هم صدیقیت خود را از آن حقیقت اخذ نموده اند. در این زمان هم می توان به نامه مرحوم امام خمینی به گورباچف اشاره نمود. بنده حقیر نیز از یکی از اولیای الهی مواردی از مصداق سازی را مشاهده نموده ام.