عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

حجاب بهشت

ابن عربی در کتاب العبادله در زمینه بهشت گوید: جنت را از آن جهت جنت گفته اند که حجاب بین تو و حق است. زیرا بهشت محل شهوات نفس است  اگر خدا کسی را بخواهد او را از شهوتش به دور می کند و از دیده اش پرده را بر می دارد. پس از بهشت غایب می شود در حالی که در آن است. پس پروردگار خود را می بیند. 

  شیخ بهشت را حجاب برای مشاهده حق می داند و آن را محل شهوات نفسانی می داند خواه آن شهوات ظاهری باشد و یا حتی معنوی و باطنی. در قرآن در باب بهشت آمده و فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین در جنت هر چه که نفسها بخواهد وجود دارد و آنچه که دیده ها از آن لذت ببرد. اما کلمه جنت از جن یعنی پوشیده و محجوب آمده است. شهوت به معنای میل و خواسته است و آدمی در هر عالمی شهوات خاص آن را دارد. در بهشت چون نعمتها بزرگتر و لذات بالاتر از عالم دنیاست، میل وشهوت هم قوی تر است و ترک آن بسیار مشکل تر از ترک شهوات مادی است. اگرچه برای انسانهای عامی و اهل ظاهر هدف رسیدن به بهشت است و تمام اعمال عبادی رابرای رسیدن به آن انجام می دهند ولی عارف و عاشق، بهشت را حجاب رخ یار می بیند و از آن عبور می کند تا جمال یار را ببیند. ظاهر او در دنیا و یا در بهشت است ولی باطنش معلقه بعز قدسک است. او فریاد هب لی کمال الانقطاع الیک سر می دهد و هر چه غیر دوست را کنار زده تا با او آرام گیرد. اما اهل ظاهر به کمترین نعمت بهشتی راضی می شود و خدا را فراموش می کند. اگرچه در دنیا تصورش از نعمتهای بهشتی فقط نعمتهای مادی و عیش و نوش ظاهری است. اما عاشق جز به وصال معشوق آرام نمی گیرد ساقیا جانم بگیر و جام ده / هستیم بستان مرا آرام ده. در کربلا هم امام حسین علیه السلام در شب عاشورا جایگاه اصحاب را از بین انگشتان به ایشان نشان داد اما اصحاب به بهشت فریفته نشدند و رو برگرداندند و به زبان حال گفتند که ما تو را می خواهیم نه بهشت را. به قول خواجه عبدالله انصاری: الهی گل بهشت در چشم عارفان خار است و جوینده تو را با بهشت چه کار است؟ الهی اگر بهشت چشم و چراغ است بی دیدار تو درد و داغ است. الهی بهشت بی دیدار تو زندان است و زندانی به زندان برون نه کار کریمان است. الهی اگر به دوزخ فرستی دعوی دار نیستم و اگر به بهشت فرمایی بی جمال تو خریدار نیستم. مطلوب ما بر آر که جز وصال تو طلبکار نیستم. اگر اصحاب حضرتش به بهشت توجه می کردند هرگز به وصال امام حسین علیه السلام که حقیقت شهادت است؛ نمی رسیدند. چون وصال، شایسته کسی است که مهجه قلب و همه هستی خود را در راه یار بدهد اگر یک لحظه به چیز دیگری توجه کند از وصال و قرب محبوب باز می ماند. پس مقامات و کرامت و کشف و شهود معنوی یا بهشت و لذات آن از منظر عاشق و عارف دام راه خداست و همانطور که در دنیا نباید به لذاتش توجه کند در عوالم دیگر  و حالات معنوی نیز به دنبال لذات معنوی نباشد. 

غنای حسینی

میان عاشق و معشوق فرق بسیار است            چو یار ناز نماید شما نیاز کنید

حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در مقام معشوقی از همه چیز بی نیاز است. در کربلا به اصحاب فرمود که اینها با من کار دارند شما بروید من پیمان خودم را از شما برداشتم . عده ای نیز رفتند و فقط عاشقان حقیقی باقی ماندند. عشق از اول سرکش و خونی بود      تا گریزد هر که بیرونی بود. غنای حسینی ظهور غنای الهی است. همانگونه که حق تعالی از همه چیز بی نیاز است مظهر تام او نیز از همه چیز بی نیاز است. ان الله لغنی عن العالمین. او به اصحاب نیاز نداشت بلکه اصحاب به او نیاز دارند بلکه کل هستی محتاج نظر آن معشوق کل است. اگر فرمود هل من ناصر ینصرنی به دنبال یار و یاور نبود این ترجمان کلام حق است که ان تنصروا الله ینصرکم. بدیهی است که کسی خدا را نمی تواند یاری کند. حتی آنچه که برخی گفته اند یعنی دین خدا را یاری کند نیز صحیح نمی باشد چون خدا خودش از همه بهتر دین خود را نصرت می نماید. کسی خارج از حیطه قدرت خدا نیست تا بخواهد او را نصرت نماید. در کربلا اصحاب می خواستند امام را یاری کنند اما زمانی متوجه شدند که آنها محتاج یاری امام هستند و امام به آنها نیازی ندارد. حتی ملائکه آمدند تا به امام یاری رسانند اما امام همه را رد کرد از ملک باد و آب گرفته تا جبرئیل خواستند تا لشگر دشمن را نابود کنند اما امام قبول نفرمود. بزرگی می فرمود امام در شب عاشورا به اصحاب از بین دو انگشت مبارک بهشت را به آنها نشان داد تا هر کس بهشت را می خواهد برود و از جرگه عاشق خارج شود اما اصحاب تا به بهشت نگاه کردند رویشان به طرف امام برگرداندند. و به زبان حال عرضه داشتند بهشت ما تویی. در راه عشق، معشوق برای امتحان عاشق، در راهش از حظوظ مادی و یا حتی معنوی مثل مکاشفه و کرامات و بهشت قرار می دهد تا عاشق حقیقی از عاشق خود و لذایذ نفسانی جدا گردد. به قول ملای روم: 

صد هزاران دام و دانه است ای خدا          ما چو مرغان حریص بی نوا

دم به دم ما بسته ی دام نویم                     هر یکی گر باز و سیمرغی شویم.

در نهایت اصحاب در برابر امام همه چیز خود را و مهجه قلب خویش را فدا کردند تا همگی حسینی شوند و محو بحر توحید گردند. اما امام بی نیاز از همه موجودات غیب و شهود، شهادت را برگزید. حتی برای خدا نیز ناز نمود! وقتی خدا به او گفت من پیمان خود را برداشتم و تمام مقامات و درجات شهادت را به تو می دهم اما امام بر نگشت و کار را تمام کرد. این ظهور غنای مطلق حسینی در کربلاست. اوست که مشیت خدا را رقم می زند (نحن مشیت الله) ....