عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

جهاد

ای شهان کشتیم ما خصم برون

ماند خصمی زو بتر در اندرون

کشتن این، کار عقل و هوش نیست

شیر باطن سخرهٔ خرگوش نیست

دوزخست این نفس و دوزخ اژدهاست

کو به دریاها نگردد کم و کاست

جهاد از جهد به معنای کوشش و تلاش مجدانه است. در ادبیات عامه جهاد معمولاً به مبارزه با دشمنان دین خدا و کفار و منافقان اطلاق می شود. جهاد مترادف جنگ و قتال با آنها چه در حالت دفاعی و چه به صورت حمله پیش دستانه تلقی می شود. اما در ادبیات عرفانی، جهاد مختص جهاد ظاهری نیست بلکه جهاد به معنای جهاد با هواهای نفسانی است. در روایتی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله پس از بازگشت اصحاب از یک جنگ منقول است که ایشان فرمود: مرحبا بقوم قضوا الجهاد  الاصغر و بقی علیهم الجهاد الاکبر. آفرین به قومی که جهاد کوچک را بجا آوردند و جهاد بزرگتر پیش رو دارند. اصحاب پرسیدند که جهاد بزرگ تر چیست فرمودند جهاد النفس. نبرد با نفس بزرگترین نبرد انسان است که نبرد با دشمنان ظاهری بخش کوچکی از آن است. مولوی در مثنوی این روایت را در ابیاتی آورده و می گوید که شیر نفس بازیچه خرگوش نیست. زیرا هر فکر و اندیشه ای برای مقابله با نفس چون خودِ نفس در آن دخیل است به نتیجه نمی رسد. به طور خلاصه اینکه انسان هر کاری که بخواهد انجام دهد برای خود و کمال خود است و هرگز نمی تواند از خود خواهی و خود پرستی رهایی یابد. پس با وجود خود خواهی نمی توان خداخواه بود. در راه مبارزه با نفس باید از مال و جان گذشت جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم. مال، تمامی آنچه که انسان در اختیار دارد اعم از مادیات و معنویات است و نفس، وجود خود انسان و جان اوست. ابتدا باید همه اموال و سپس خود را در راه خدا فدا کند.

نکته مهم در اینجا این است که انسان نمی تواند نفس خود را فدای حق کند زیرا آدمی بالطبع خود خواه است و همه چیز را برای خود می خواهد حتی خدا را هم برای منافع خود می خواهد در واقع با همه چیز رابطه انتفاعی دارد. در نتیجه نمی تواند با این نفس و خودخواهی به خدا برسد مگر لطف خدا این بنده را از خودش و هواهای نفس رهایی دهد. به قول حافظ: مگر خضر مبارک پی درآید    که این تنها به آن تنها رساند. خدا به وسیله اولیایش بندگان مستعد را از هواها نجات می دهد و بسوی خود رهنمون می کند.

اگر در آیات قرآن دقت کنیم دو نوع جهاد ذکر شده یکی جهاد فی سبیل الله ودیگری جهاد فی الله. اولی در راه خدا و دومی در خدا. اهل ظاهر دومی را هم مثل اول معنا در راه خدا معنا می کنند ولی جهاد فی الله خیلی بالاتر از جهاد در راه خداست. در زیارت ائمه هدی می خوانیم جاهدت فی الله حق جهاده. اجمالاً اینکه جهاد فی سبیل الله مربوط به سالک در سیر الی الله است که عبادات و ترک معاصی و اخلاقیات و مسائل سلوکی است. اینها مربوط به سفر اول از اسفار اربعه است. جهاد بعدی که فی الله است در سفر دوم است و آن جهاد و صبر در تجلیات الهی و فناهاست. معنای فی الله یعنی در حالت فنا و توحید نیز باید جهاد نمود که این جهاد خاص اولیای الهی است و مردم عادی چیزی از آن نمی دانند و به آن مرتبه نرسیده اند تا بخواهد عمل کنند. لذا در روایت است که ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اولیائه. جهاد دری از درهای بهشت است که خدا برای اولیای خاص خود باز می کند پس این باب برای همه باز نیست ولی سیر و سلوک ابتدایی برای همه باز است و هر کس می تواند به عبادت و ترک معصیت اقدام کند. اما تجلیات الهی خاص اولیاء است و عوام را از آن بهره نیست که جهاد در این مرتبه احتمالاً حفظ مراتب وحدت در عین کثرت است و عدم احتجاب حق به خلق و خلق به حق باشد.  

خاک کوی دوست

باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور

با خاک کوی دوست برابر نمی کنم.

در روایات تاکید زیادی به سجده بر تربت امام حسین علیه السلام شده است. حتی در روایاتی آمده که جبرئیل تربت کربلا را برای پیامبر آورده و ایشان بر آن سجده می نموده است. همچنین روایات در شفای تربت حسینی متواتر است. حتی امام صادق علیه السلام برای شفای بیماری، شخصی را به کربلا می فرستد تا تربت بیاورد. این خاک تنها خاکی است که خوردن آن جایز است در حالی که  خوردن سایرخاکهای قبور ائمه علیهم السلام جایز نیست. 

سجده بالاترین مقام تواضع و خضوع در برابر خداست چه از حیث صورت ظاهری و چه از نظر باطن. در روایت است که اگر کسی در تمام عمرش یک سجده حقیقی بجا آورد نام او از لوح خاسرین محو می شود. سجده در نماز نهایت قرب و فنای فی الله است. همانطور که در مطالب پیرامون نماز گفتیم، قیام مقام فنای افعالی، رکوع فنای صفاتی و سجده فنای ذاتی است. پس بالاترین مقام توحید عبد در حالت سجده حاصل می شود و سجده دوم فنای از فناست. یعنی چنان غرق در معشوق است که از خود و فنای خود نیز فانی است. در این حالت است که بر تربت حسینی سر می نهد. پس با اتصال به کربلا با تربتش به مقام فنای ذاتی دست می یابد. در ظاهر به تربت و در باطن محو در دوست می گردد. لذا در روایت است که سجده بر تربت امام حسین علیه السلام حجابهای هفتگانه را خرق می کند. چه زیبا سروده:

گر نیامد کربلا  اندر وجود

 بر چه بنهادیم ما سر بر سجود.

هدف امام حسین علیه السلام

مباحثی که در باب هدف امام حسین علیه السلام مطرح می گردد اغلب از دیدگاه عامیانه و سطحی نگرانه است. برخی هدف را تشکیل حکومت اسلامی و از بین بردن حکومت یزید و برخی دعوت مردم کوفه و در نهایت حفظ اسلام آنهم به معنای ظواهر شرعی و صورت اسلامی جامعه است. چون خلیفه غاصب ملک بود و فردی شرابخوار و بی دین بود. اما هدف اصلی امام علیه السلام این اهداف کوچک و جزیی نبود. انسان کامل و ولی مطلق هدفی جز ذات حق تعالی ندارد. اموری مثل تشکیل حکومت و امثالهم  اگر در راستای آن هدف اصلی باشد، جز اهداف خیلی جزیی بشمار می آید. پس خروج برای اصلاح امت جدش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و پدر نیز هدف اصلی نبوده است.

بی شک ارزش خون امام بالاتر ازا ین امور است و عالی هرگز فدای دانی نخواهد شد. نکته بسیار مهم و اساسی که اهل ظاهر از آن غافلند این است که امام معصوم هر چه اراده کند در عالم تحقق می یابد و هیچ امری خارج از قدرت لایزال او نیست. اگر نازی کند یکجا فرو ریزند قالبها. اگر می خواست یزید را از بین ببرد در یک لحظه او را نابود می کرد. امام حسین علیه السلام دشمن ندارد تا بخواهد او را نابود کند همه هستی به میل و اراده و مشیت او حرکت می کند. دشمن ظاهری او نیز حیاتش را در هر لحظه ازو می گیرد. به قول مولوی نقش با نقاش چون نیرو کند. عالم امکان، نقش اوست و او هر چه خواهد بی تعلل همان گردد. پس محال است امام چیزی بخواهد و آن چیز تحقق نیابد. کما اینکه محالست حق تعالی چیزی بخواهد و نشود. امام مشیت الله و مجلای اراده اوست. خواست او خواست خداست. عاشقان و شاگردان مکتب حسینی اگر اراده کنند عالم را زیر و زبر می کنند. چرخ بر هم زنم ار جز به مرادم گردد   من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک

اگر دقت کنیم می بینیم که هدف اصلی حضرتش رسیدن به مقام شهادت و استغراق تام در توحید است. حسین علیه السلام توحید را عالم تحقق بخشید. به این معنا همه انبیاء و اولیای الهی به وسیله او به مقام توحید رسیدند. وصول به توحید برای احدی میسر نشود مگر با توسل و عنایت امام حسین علیه السلام. لذا در روایات آمده است که همه انبیاء را از کربلا عبور دادند از آدم تا خاتم که روایات آن در کتاب کامل الزیارات ذکر شده است. باب توحید با شهادت او مفتوح گردید و توحید بالاترین هدف خلقت هستی است. پس ولی مطلق خود را غرق در توحید نمود و فانی در ذات حق تعالی شد و به وسیله او بقیه به توحید راه یافتند.

پس او به هدفش رسید و آن بالاترین هدف است. اصحاب او شاهراههای وصول به توحیدند. هر کدام از اصحابش فصی از فصوص توحید را رقم زدند. از جناب ابالفضل العباس و حضرت علی اکبر علیهما السلام تا غلام ترک و سیاه. هر کس بخواهد به توحید برسد باید از راه این یاران، بسوی حق حرکت کند.

در نتیجه حسین علیه السلام به هدف غایی و اصلی خود رسید و از این حیث پیروز مطلق و کامل است. و شفاعتش به این معناست که دیگران را هم مثل اصحابش به توحید می رساند. انبیاء و اولیاء در طول تاریخ در سایه لطف او به کمال خود رسیدند. آیا هدفی بالاتر از این وجود دارد؟ او خود را قربان معشوق ازل کرد و عشقش آتش در همه عالم زد پس خدا او را معشوق جهانیان کرد. خاک کربلایش قبله عالمیان است و تربتش شفا بخش  جسم و جان.

گر نیامد کربلا اندر وجود

بر چه بنهادیم ما سر بر سجود

کربلا فریادتنهایی زند

نعره انی انا اللهی زند

لیس غیری لیس غیری فی الوجود

اسجدونی اسجدونی فی السجود.