عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

صمت عرفانی

صمت یا  سکوت در اخلاق به معنای ساکت بودن و سخن نگفتن است. یا سخن بجا گفتن و ترک نابجا حرف زدن است. اهل ظاهر و علمای اخلاق در این باب زیاد سخن گفته اند و ماجراها بیان داشته اند. اگرچه سخن گفتن یا نوشتن در باب سکوت خود با سکوت در تضاد است. و گوینده یا نویسنده خودش سکوت را رعایت نکرده است. سخنرانان و نویسندگان به نوعی عالم بی عمل هستند.

 همانطور که همه مبانی اخلاقی و دینی حقیقتی در باطن دارد سکوت نیز یک معنای دقیق عرفانی دارد.حضرت امام صادق علیه السلام به زیبایی این معنا را بیان می کنند طوری که بیان از شرح آن قاصر است.    

قَالَ الصَّادِقُ ع‏ الصَّمْتُ شِعَارُ الْمُحَقِّقِینَ بِحَقَائِقِ مَا سَبَقَ وَ جَفَّ الْقَلَمُ بِهِ وَ هُوَ مِفْتَاحُ کُلِّ رَاحَةٍ مِنَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ فِیهِ رِضَى اللَّهِ وَ تَخْفِیفُ الْحِسَابِ وَ الصَّوْنُ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ وَ قَدْ جَعَلَهُ اللَّهُ سِتْراً عَلَى الْجَاهِلِ وَ زَیْناً لِلْعَالِمِ وَ مَعَهُ عَزْلُ الْهَوَى وَ رِیَاضَةُ النَّفْسِ وَ حَلَاوَةُ الْعِبَادَةِ وَ زَوَالُ قَسْوَةِ الْقَلْبِ وَ الْعَفَافُ وَ الْمُرُوَّةُ وَ الظَّرْفُ فَأَغْلِقْ بَابَ لِسَانِکَ عَمَّا لَکَ مِنْهُ بُدٌّ لَا سِیَّمَا إِذَا لَمْ تَجِدْ أَهْلًا لِلْکَلَامِ وَ الْمُسَاعِدَ فی الْمُذَاکَرَةِ لِلَّهِ وَ فِی اللَّه‏.

بیان شریف حضرت دارای دو مرتبه است در اول سخن اشاره به مقام محققین و کاملان است و قسمت دوم اشاره به مرتبه اخلاقی مبتدیان یا متوسطین است. سکوت شعار محققین به حقایق ما سبق است که کلید راحت در دنیا و آخرت است. و در آن سکوت رضای حق و تخفیف حساب و مصونیت از خطا و لغزش است. و در ادامه اشاره به مرتبه اخلاقی آن است.

محقق در لسان عرفانی کسی است که به حقایق دست یافته است و آن علمی است که بر اثر تجلی الهی دریافت می کند نه علم ظاهری و نه تفکر و تعقل و یا حتی علوم باطنی و مکاشفات برزخی مثل رویت صورت اعمال یا ملائکه و جن. تجلی الهی انسان را به یقین می رساند و از هر شک و ریبی دور می سازد. امام علیه السلام سکوت را شعار محقق می داند یعنی محقق قلباً و باطناً ساکت است و این سکوت به معنای سکوت در زبان و حرف نزدن با مردم نیست. سکوت در این مرتبه یعنی آرامش درون از هر گونه اعتراض و ناخشنودی از هر رویدادی در عالم وجود است. خواه آن حادثه به ظاهر خوب یا به ظاهر بد باشد. چنانچه مریم قدیس گفت انی نذرت للرحمن صوماً فلن اکلم الیوم انسیاً روزه سکوت گرفته بود برای رحمان. روزه رحمانی یعنی نگریستن به عالم وجود با رحمت حق. یعنی در عالم بدی نمی بینم و از هیچ چیز بدم نمی آید. چون همه از اوست و او جز زیبایی نمی آفریند.

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت

آفرین بر نظر پاک خط پوشش باد.

سر حلقه زیبا بینان عالم حضرت زینب علیه السلام فرمود ما رایت الا جمیلاً. جز زیبایی در عالم نیست اگر چشم انسان با دیده الهی به عالم بنگرد نه با چشم ظاهری یا چشم برزخی یا عقلی. چنین شخصی به تعبیر حضرت صادق علیه السلام عالم به حقایق ماسبق و مقدرات الهی است. لذا ساکت می شود و اعتراضی یا سخنی نمی گوید. پس سکوت واقعی مقام کسی است که به حقایق الهی پی برده و دیگران از این معنا بی بهره اند و سکوت را در معانی ظاهری یا در نهایت در مرتبه مکاشفات مثالی رعایت می کنند. در روایتی آمده است که اگر مردم می دانستند که خدا هر کسی را برای چه کاری آفریده است هیچ کس  هیچ کسی را ملامت نمی کرد. در قضیه خضر و موسی نیز موسی نتوانست سکوت کند و به خضر اعتراض نکند زیرا به حقیقت کار خضر که امر الهی بود واقف نبود. لذا خضر که از ابتدا می دانست به وی گفت و کیف تصبر علی ما لم تحط به خبراً  پس صبر و سکوت بر چیزی که به آن علم نداریم ممکن نیست. و این با ریاضت و تمرین و امثالهم بدست نمی آید. در نتیجه سکوت و صمت حقیقی با تجلیات الهی حاصل می شود. ساکت چنان آرام است که فقط از حق تعالی سخن می شنود و خدا با او مناجات می کند. فناجیته سراً و عمل لک جهراً. ساکت در واقع مرده است و چون به موت حقیقی رسید آرام و ساکت می شود. و این، موجب راحت در دنیا و آخرت است.

ساقیا جانم بگیر و جام ده

هستیم بستان مرا آرام ده.

 

مبعث تجلی اسم اعظم

در دعای شب مبعث و همچنین دعای روز مبعث فقره  خاصی جلب توجه می کند در این دعا می خوانیم: و باسمک الاعظم الاعظم الاعظم الاجل الاکرم الذی خلقته فاستقر فی ظلک فلا  یخرج  منک الی غیرک. در این دعا خدا را به اسم اعظم با تکرار 3 مرتبه می خوانیم. در معدود ادعیه ای خدا با اسم اعظمی که 3 مرتبه تکرار شده خوانده شده است. این اسم اعظم بزرگ ترین اسم الهی است. در پستهای قبلی متذکر شده ایم که اسم اعظم اسم جامعی است که همه اسمای الهی را در برگرفته و شامل تمام تجلیات الهی است. بلکه اسماء دیگر ظهور اسم اعظم می باشند. در این دعای شریف اشاره دارد که اسم اعظم در ظل الهی مستقر است و از نزد حق تعالی به سوی چیزی خارج نمی شود. احتمالاً معنای این جمله این است که اسم اعظمی که از او بزرگتر نیست برای خلق تجلی مستقیم ندارد. بلکه اسم اعظم در ظل الهی مستقر است. این ظل در واقع خود وجود مبارک انسان کامل و ولی مطلق است. پس معنا این است که اسم اعظم در سایه حق که ولی مطلق است مستقر گردیده و برای کسی ظاهر نمی شود. لذا حقیقت ولی مطلق بر کسی آشکار نمی شود و هر کس به قدر ظرفیت خود از آن بهره می برد. از این رو عرفایی مثل ابن عربی، معتقدند که اسم اعظم در حد اطلاقی خود بر کسی تجلی نمی کند. پس تجلی به اسمای دیگری غیر اسم اعظم بر قلوب انبیاء واولیای الهی واقع می شود.

در این دعا به ظرافت اشاره دارد که این اسم اعظم بر نبی و خاندانش تجلی کرده است و کسی جز ایشان زا آن خبر ندارد لذا خدا را به آن اسم قسم می دهد. و گرنه قسم دادن خدا به اسمی که هیچ خبری از آن نداشته باشند بی معنا خواهد بود. چون دعا از قلب امام علیه السلام صادر می شود و اگر حقیقت دعا بر ایشان روشن نباشد خواندن حق به آن صحیح نیست. بنده حقیر بر اساس کلام یکی از بزرگان و این نکته که زیارت حضرت علی علیه السلام در مبعث وارد شده، معتقدم که این اسم اعظم همان حقیقت علوی است که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در این دعا ذکر فرموده اند. اوست که انبیاء را مبعوث کرده و همه به عشق او و برای تبلیغ او به خلق رجوع کرده اند. و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله مامور به خواندن او شد که اقرا باسم ربک الذی خلق. او همان اسم الله است و فقط بر نبی و آلش ظهور کرده است.