عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

مناجات شعبانیه، فناء و بقاء

مناجات از نجوا به معنای سخن پنهانی و درگوشی است. مناجات حقیقی در واقع تجلی ربّ در مقام تجلیات اسمایی است. این کلام پنهان، سخن و صوت نیست بلکه القای قلبی است که بالاترین ادراک و دریافت است. سخن و کلام و مناجات حق تعالی، حرف و صوت نیست حتی موسی که کلیم الله بود، خدا با او سخن به معنای مصطلح نمی گفت. بلکه با فعلش با او سخن می گفت. از این رو در کلام معجز نشان علوی آمده که انما کلامه فعله. نجوا که تجلی حق در قرب مطلق است در آینه عبد ظهور می یابد و عبد مظهر اراده و فعل خدا می گردد. به قول حافظ: در پس آینه طوطی صفتم داشته اند / آنچه سلطان ازل گفت بگو می گویم. در این مقام حتی عقل سالک نیز راه ندارد گفت جبریلا بپر اندر پیم  / گفت رو رو من حریف تو نیم. 

آنچه که حق تعالی در مقام قرب به عبد الهام می کند، بنده آن را در عالم آشکار می کند. در این مناجات شریف حضرت علی علیه السلام می فرماید: الهی واجعلنی ممن نادیته فاجابک و لاحظته فصعق لجلالک فناجیته سرّاً و عمل لک جهراً. خدایا مرا از کسانی قرار ده که ندا دادی و آنها اجابت کردند و ملاحظه نمودی (گوشه چشم) پس بی هوش شدند بر اثر جلال تو. سپس تو در سرّ با ایشان مناجات کردی و آنها در آشکار و علن برای تو عمل نمودند. 

این فقره از مناجات شریفه به مقام بقای بعد الفناء اشاره دارد که بنده پس از اینکه در خدا محو و فانی شد، به مملکت وجود خود باز می گردد و سیر به سوی خلق انجام می دهد. این مقام کاملان مکمل است در این مقام بنده تمام اعمال و سخنانش تابع تجلیات الهی می شود که در این دعا به مناجات از آن یاد گردیده است. اینجا مناجات از خدا در قلب بنده است. چنین عبدی به مرتبه عصمت می رسد و انبیاء نیز از همین نقطه به عصمت رسیده اند.  

صور مثالی در ادبیات دینی

در ادبیات عامیانه ضرب المثلهای زیادی وجود دارد. ضرب المثل ها اغلب تشبیه معقول به محسوس است. یک امر معقول مثل خروج از حد خود را به صورت محسوس در می آوریم و مِثل برای آن می سازیم و می گوییم پایت را ازگلیمت درازتر نکن. خروج از حدّ را به خروج پا از گلیم تشبیه می کنیم. این کار را اغلب برای فهم بهتر و ملموس تر امور معقول انجام می دهیم. چون امور محسوس برای ما ملموس تر از امور معقول است. اما ما در ضرب المثلهای خود اغلب مساله خاصی را در مورد شباهت امر معقول با شیئ محسوس رعایت نمی کنیم. مثلاً می گوییم دیگ به دیگ میگوید رویت سیاه. در این ضرب المثل انسان را به دیگ سیاه تشبیه نموده ایم. این تشبیه هیچ وجه خاصی ندارد فقط به خاطر رنگ سیاه دیگ، فرد خاطی را به دیگ تشبیه می کنیم. اما در ادبیات دینی ما یعنی قرآن و روایات قضیه به گونه دیگری است. متون مقدس مملو از تمثیل است. و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون.این تمثیلها بر مبنای خاصی است و آن مبنا تطابق با عالم مثال یا برزخ است. یعنی زمانی که در قرآن آمده که مثل کسانی که تورات را حمل می کنند و سپس آن را حمل نمی کنند؛ مانند الاغی است که کاغذ می ببرد؛ این یک تشبیه ساده مثل تشبیه های ما نیست بلکه صورت برزخی و مثالی آن است و در آن هیچ تحقیر یا توهینی هم وجود ندارد. یعنی در عالم برزخ آن شخص به صورت الاغی که بارش کاغذ است ظاهر می شود. یا اگر در کتاب الهی نعمتهای بهشتی به نهر شیر یا نهر عسل یا نهر شراب تشبیه شده این تشبیه یک واقعیت در عالم برزخ است. یعنی علم در عالم برزخ و مثال به صورت نهر عسل و یا شیر و یا شراب ظاهر می شود و اگر کسی چشم برزخی داشته باشد در همین دنیا هم می تواند آن را مشاهده کند و گرنه بعد از مرگ آن را در می یابد. 

نکته دیگر اینکه هر امری و چیزی در عالم مثال به یک صورت در می آید. چه امور محسوس مادی و چه امور معقول معنوی. مثلاً علم که امر معقول است به صورت شیر یا عسل یا شراب. و  حتی اشیاء مادی هر کدام به شکل خاصی در برزخ ظهور دارد. در نتیجه اعمال ما اعم از اعمال ظاهری و یا باطنی قلبی، در برزخ یک صورت مخصوصی دارد. لذا فرمود: انما هی اعمالکم ردت الیکم. این همان اعمال خودتان است که به شما بازگشته است. حتی رب و پروردگار در عالم برزخ ممکن است به صورت یا صور خاصی ظاهر شود چنانچه در روایتی آمده: رایت ربی فی احسن صوره. پس عالم مثال، جهان صورتهاست. خواه آن صورت از جهان مادی باشد یا آن صورت از عالم معقولات. لذا صور برزخی محتاج تعبیر و یا تاویل هستند. از این رو رویا و خواب، نیازمند تعبیر است. این تعبیر یعنی فهمیدن حقیقت و اصل آن صورتی که در خواب مشاهده شده است. چون خواب از عالم مثال است و ما خواب را در عالم مثال و با چشم برزخی مشاهده می کنیم. 

در قرآن و روایات و حتی کلام بزرگان الهی، مثالها همواره منطبق بر واقعیت مثالی است. یعنی آن امر مورد بحث در عالم مثال اینگونه ظاهر شده است. از این رو قرآن و روایات نیاز به تاویل دارند و معنای ظاهری عرفی آنها نمی تواند فهم صحیحی به ما ارائه دهد. همانطور که اگر ضرب المثل را به همان معنای محسوس برداشت کنیم، غلط خواهد بود. مثلاً دیگ که حرف نمی زند تا به دیگ دیگر بگوید رویت سیاه. قرآن و روایات نیز نیازمند تاویل و تعبیرند گاهی ممکن است برداشت ظاهری عرفی غلط باشد. برخی اهل ظاهر چنین پنداشته اند که ظاهر و باطن قرآن صحیح است، به این معناست که هر معنای عامیانه از ظاهر قرآن برداشت شود؛ صحیح است. مفسر ظاهری باید بسیار محتاط عمل کند. بلکه به نظر بنده اهل ظاهر اگر اندکی تقوا داشته باشند، نباید قرآن یا روایات را تفسیر کنند. تفسیر متون مقدس را باید به اهلش بسپارند. 

نتیجه اینکه مفسر حقیقی کسی است که به عالم برزخ و صور مثالی و بالاتر به عالم عقول مجرده راه داشته باشد تا بتواند معنای تمثیلات را در متون مقدس متوجه شود. او می داند که معنای حور و قصور چیست معنای مار و عقرب و آتش در جهنم چیست. یا منظور از زمین یا آسمان در هر آیه چه می باشد. بدیهی است اگر منظور از قرآن که کلام الهی است همین معانی متعارف مفسرین ظاهری باشد؛ کتاب حق در حد یک کتاب ساده و عامیانه تنزل پیدا می کند. و افراد صاحب عقول و سالکان از قرآن دیگر بهره ای نمی برند. همچون کتاب ابتدایی است که استادان را حظی نیست. اما قرآن دارای بطونی است که معارف لایتناهی در بر دارد. حقیقت قرآن در کتاب مکنونی است که ناپاکان و آلودگان به هوا و هوس و انانیت را به آن دسترسی نیست.

خلاصه اینکه تمثیلات در متون مقدس، منطبق بر عالم مثال و برزخ است چون کتاب الهی از عالم غیب به عالم عقول و سپس به عالم مثال تنزل یافته است. و تمثیلات آن همانند تمثیلات عرفی نیست که بر اساس سلیقه و یک شباهت ظاهری باشد. بلکه واقعیاتی است که در جهان برزخ کاملاً ملموس خواهد بود. لذا نمی توان تمثیلات قرآنی یا روایی را  کوچک ترین تغییری داد حتی کلام اولیاء خدا را نیز نمی توان تغییر داد زیرا آن نیز بر اساس حقایق غیبی است. در پس آینه طوطی صفتم داشته اند / آنچه سلطان ازل گفت بگو می گویم.