عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

کربلا ما را سواد آموز کرد

کربلا دل را به یغما می برد    ساربان این کاروان را می برد

کربلا خضر ره گمگشتگان       مرشد و پیر همه سرگشتگان

سجده بر خاک تو آرام  منست       بت پرستم بت پرستم بت پرست

  کربلا جام مرا لبریز کن           قطره را چون بحر طوفان خیز کن

 روضه ی رضوان که جای اولیاست       یک گلی از بوستان روضه هاست

 کربلا مستان سلامت می کنند       می گساران را غلامت می کنند

 کربلا من خویش را نشناختم؛      بس که روز و شب به تو پرداختم

 کربلا هنگامه ی دشت جنون      از تو می آید همیشه بوی خون

 کربلا افتاده ام دستم بگیر       دست من چون از خودم رستم بگیر

 کربلا از انبیا بگرفته دست        کربلا رفت پا به پای هرچه هست

 راه و رسم بندگی در کربلاست          شیوه ی پیوستگی در کربلاست

 کربلا آب و هوایش عالی است           کربلا از هر هوائی خالی است

 کربلا یک لحظه از خود رستن است       کمتر از آن با خدا پیوستن است

 کربلا خاک تو مسجود من است          ساجد تو تار و هم  پود من است

 کربلا آمد مرا یاری کند          تا ابد از من نگهداری کند

 کربلا ما را سواد آموز کرد          این سیاهی شام ما را روز کرد

 غم بیا در سینه ام کاشانه کن        یا درون دل همیشه خانه کن

 ای خدا بنیان غم بنیاد کن         خانه ی دل را از او آباد کن

کربلا فریاد تنهایی زند             نعره انی انا اللهی زند

لیس غیری لیس غیری فی الوجود       اسجدونی اسجدونی فی السجود

شعری از آن بزرگ به مناسبت فرارسیدن ماه محرم تقدیم می گردد. لطایف زیادی در این اشعار نهفته است که ما را توان شرح آن نیست. اما به قدر بضاعت خود اندکی می نگاریم. همانگونه که مکرراً عرض شد، کربلا مکانی مادی نیست لذا کل ارض کربلاست و عاشورا یک روز در 14 قرن قبل نبوده است بلکه کل یوم است. کربلا مقام عاشقی و فنای در معشوق است. کربلا مرتبه ای است که عاشق از خود رها می شود و به خدا متصل می گردد. کربلا نبرد با دشمن بیرونی نیست کربلا جنگ با خودخواهی است. کربلا مبدا و منتهای عشق است. هر چه عشق و محبت در عالم است از کربلا نشات گرفته است. از این رو همه انبیاء و اولیای الهی از کربلا عبور کردند و این عبور به معنای عبور فیزیکی نیست بلکه با حقیقت کربلا و عشق به امام حسین علیه السلام آشنا شدند و در راه محبت و مودت به او محو گردیدند. روایات زیادی در مورد عبور انبیاء از کربلا در کتاب کامل الزیارات ذکر شده است. منجمله در روایتی از این کتاب، وادی ایمن که موسی به خلع نعلین امر شد، به فرات و بقعه مبارکه به کربلا تاویل شده است. خاک کربلا خاکی است که عاشقان با حور و قصور عوض نمی کنند. باغ بهشت و سایه طوبی و قصر حور      با خاک کوی دوست برابر نمی کنم.  امام حسین علیه السلام وتر الله الموتور است یعنی کسی که یگانه خداست و با خدا یکی است و هر کسی بخواهد به توحید برسد باید با او یگانه شود و در او فناء شود. خلاصه اینکه کربلا داستان عاشقی اولیایی است که ماجرای عشق را تا به سر حد توحید رساندند و 72 باب و مسیر سیر الی الله را رقم زدند. شهدای کربلا سبل وصول به حقند و امام حسین علیه اسلام تجلی ذات حق و نقطه توحید است. و شهادت یعنی محو عاشق در معشوق لذا این تربت را باید در نماز بر او سجده کرد. چون مقام سجده بالاترین مرتبه در نماز است و سجده یعنی مقام فنای مطلق و محو کلی در معشوق و این فقط در کربلا حاصل می شود لذا امر به سجده بر تربت حضرتش شده است. چنانچه در روایتی آمده که سجده بر تربت امام حسین (ع) حجابهای هفتگانه را پاره می کند.   

سرّ خواندن حق، به اسماء مختلف در ادعیه

همانطور که در مباحث قبلی به آن اشاره نمودیم، اسم در مورد حق تعالی تشریفاتی و به معنای القاب برای او نیست بلکه اسم خدا ظهور خدا به یک تجلی خاص در یک شخص یا پدیده خاص است. در نتیجه هر اسم از اسماء الهی منشاء آثاری است که اسم دیگر منشاء آن اثر نیست. پس اسم ظهور ذات حق است به یک نسبت یا به یک تجلی. از این منظر همه موجودات و تمامی پدیده های هستی ظهورات اسماء الهی هستند.  در ادعیه هم اسماء الله به نحو کاملاً دقیقی ذکر شده است. به خلاف تفسیر اهل ظاهر که اسماء الله را تشریفاتی می دانند و تعدد خواندن اسماء را در واقع نوعی تملق و صدا زدن خدا میدانند؛ اما اهل حقیقت هر اسم را منشاء اثری از آثار الهی می بینند لذا بسته به حال اسمی از اسماء را می خوانند. و چون ادعیه از ناحیه معصوم علیه السلام است، علم او به اسماء و اثر هر اسم و مظهر هر اسم کامل است. و وقتی ایشان خدا را با مثلاً با اسم رحمن می خوانند هم اثر و هم مظهر آن اسم را می دانند و حق را به آن نسبت خاص می خوانند. نکته دیگر اینکه هر اسم الهی اثر خاصی دارد که بقیه اسماء آن اثر را ندارند. همین طور به تبع آن، هر شخص از موجودات عالم وجود و هر پدیده، در واقع منحصر به فرد است چون اثرش در عالم منحصر به خود اوست ودیگری نمی تواند چنین تاثیری را داشته باشد. لذا در روایت است که اذا مات العالم مات العالم و یا ثلم فی الاسلام و امثالهم. و عالم منظور عالم به علم حقیقی بالله است نه علوم ظاهری. چون اثرش در هستی نهان شده و عالم دیگر نیز چنین اثری ندارد و لو اینکه در مقام و مرتبه از او بالاتر باشد. علتش هم این است که هر اسم از اسماء حق اثرش با سایر اسماء متفاوت است. مثلاً اسم مالک آثارش با اسم غفار فرق دارد اسم محیی با ممیت متفاوت است. و یا اگر کسی بیمار است خدا را با اسم یا شافی می خواند. امام معصوم علیه السلام با علم تام به اسماء الله بر حسب حال و یا نیاز خود در دعا ترتیب خاصی از اسماء را می خواند. معمولاً در بسیاری از ادعیه می خوانیم اللهم انی اسالک باسمک یا فلان و یا فلان و چون اثر آن اسم و مظهرش را می شناسد، حاجتش به طور قطع روا می شود. نکته دیگر اینکه در برخی دعاها به نحو غیر مستقیم اسمایی خوانده می شوند مثل برخی ازادعیه آمده که باسمک الذی تجلیت علی موسی و یا باسمک الذی رفعت به السموات بلا عمد و یا باسمک المخزون المکتوب یا باسمک الذی مشی به الخضر علی قلل الماء و یا باسمک الذی به احیی عیسی بن مریم و ... البته بدون شک کسی جز حقیقت ولایت کلیه معصومین علیهم السلام  از تمامی اسماء و آثار و مظاهرش خبر ندارد چنانچه در پایان دعای سمات به آن اشاره گردیده است.  اولیاء و انبیاء نیز به حسب درجه خود از این علوم بهره مندند و افراد عادی نیز اغلب بهره ای جز ظاهر الفاظ از حقایق اسماء ندارند اگرچه همین ظاهر لفظی نیز برای خود اثراتی دارد. روزی یکی از اصحاب خاص امیر المومنین علیه السلام به ایشان از فقر و بدهکاری شکایت می کند و حضرت به او می فرماید آن اسمی که از ما می دانی را به این سنگ بخوان و مشتی از آن بردار و مخارجت را تامین کن. صحابی آن اسم مخصوص را میخواند و سنگ طلا می شود و مشتی را بر میداردو مجدداً آن اسم را می خواند و سنگ به حالت خود بر می گردد و با آن طلا مخارجش تامین می شود. نکته دیگر اینکه اولیای الهی از اسماء خدا در جای خود استفاده می کنند و هرگز از روی هوا و هوس و یا خودنمایی به اسماء خدا توسل نمی کنند. چون اعمال و رفتار ایشان تابع فرامین خداست نه نفس و حتی عقل خود.