عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

للصائم فرحتان

در روایتی نبوی منقولست که للصائم فرحتان فرحه عند فطره و فرحه عند لقاء ربه. برای روزه دار دو خوشحالی است یکی هنگام افطار و دیگری هنگام ملاقات ربش. فطر به معنای گشایش و شکاف است. افطار بدن عنصری به غذای مادی و فیزیکی است. بالطبع برای عبد واقعی خوردن ظاهری فرح ندارد. اما افطار جان به غذای روح  است چنانچه حضرتش فرمود ابیت عند ربی یطعمنی و یسقین. وقتی که عبد از هر چه غیر دوست چشم پوشید و به دنیا و لذات آن و آخرت و مواهب بی توجه گردید؛ در حال ملاقات ربّ هم از مواهب الهی بهره مند می شود و هم از ملاقات و دیدار محبوبش. افطار الهی فوق نعمت های مادی و برزخی و حتی اخروی است.

این ضیافت به قول مرحوم امام خمینی؛ به ترک است. ضیافت الهی یعنی ترک تمام ضیافتهای دنیوی و اخروی است. اعددت لعبادی مالا عین رات و لا اذن سمعت و خطر علی قلب بشر. ضیاقت الهی چیزی است که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده است. لازمه این ضیافت معنوی، ترک است. ترک دنیا و آخرت مقدمه این مهمانی است. تا انسان متوجه دنیا و نعمتهای آن و یا متوجه نعمتهای برزخی و عقلانی است نمی تواند به این ضیافت وارد شود. و چون عبد به وصال یار رسید هم محو جمال دوست می گردد و هم جانش از تجلیات ربانی سیراب می گردد. وجودش از حق تعالی مملو می شود و از دنیا و آخرت و هر چه غیر دوست، بی نیاز می گردد. اگرچه در عالم وجود تصرف می کند ولی این تصرف الهی است نه نفسانی. چون او به عالم هستی بی توجه است؛ تصرفاتش هم الهی می شود. اگر از دنیا بهره مند گردد به جهت امر حق است چنانچه فرمود و لا تنس نصیبک من الدنیا. مستغرق در حق تعالی، عالم دنیا را فراموش می کند سپس حق به او امر می کند که نصیب خود از دنیا را فراموش مکن. همان دنیایی که در ابتدا از آن منع شده بود. زیرا این تصرف بدون توجه و دلبستگی است.

عالم مسخر انسان

در آیاتی از قرآن کریم به تسخیر آسمانها و زمین توسط  انسان اشاره دارد. سخر لکم الشمس و القمر سخر لکم الیل و النهار سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض. در این آیات از دیدگاه اهل ظاهر این تسخیر به معنای بهره برداری و تکنولوژی بشر در سفر به ماه و سیارات و یا استفاده از منابع زمین می باشد. اما با دقت در معنای تسخیر می فهمیم که آن به معنای استفاده ظاهری نیست. تسخیر یعنی تسلط کامل به حقیقت شیئ و بهره برداری تام از آن است. این استفاده های عادی و ظاهری تسخیر نمی باشد. نکته دیگر اینکه همانطور که در یک پستی تحت عنوان مخاطبان قرآن به آن اشاره کرده ایم؛ لکم در قرآن شامل افراد خاصی است نه همه مردم عادی. لکم در اینجا مختص اولیای الهی است برای ایشان آسمانها و زمین مسخر است. ایشان باذن حق تعالی در عالم تصرف می کنند و عالم وجود مطیع فرامین ایشان است. از ملائکه و جن و نیروهای پنهان عالم تا موجودات عالم طبیعت، همگی وجودشان را در اختیار ولی قرار می دهند. چه اینکه آنها بدانند مثل ملائکه و یا اینکه ندانند مثل انسانها و یا حیوانات. پس عالم وجود از سموات عقول و مجردات تا ارضین اشباح و طبیعت همگی مسخر ولیّ خداست. او به امر یا اذن حق در آن تصرف می کند و تصرفش در واقع حقانی است ولی تصرف انسانهای دیگر اغلب نفسانی است. از این رو تصرف عوام الناس سطحی و جزیی است و محدود به عالم دنیا و با تکنولوژی و صرف انرژی زیاد است. در ضمن در آیه شریفه تمام آنچه در آسمانها و زمین است را مسخر انسان می داند که شامل همه عوالم غیب و شهود می شود. اگر آسمان ها را به آسمان دنیای مادی هم معنا کنیم باز هم بشر نمی تواند به کهکشانهای دور دست دسترسی داشته باشد تا بهره مند گردد.    

فلک محیط

ابن عربی در باب ششم فتوحات در معرفت آغاز خلق روحانی گوید: معلوم دوم (پس از حق تعالی که معلوم اول و وجود مطلق است) حقیقتی است کلی که اختصاص به حق و عالم دارد. این حقیقت نه متصف به وجود می گردد و نه به عدم و نه به حدوث و نه به قدم. این حقیقت اگر به قدیم توصیف شود قدیم است و اگر به حادث وصف شود حادث است... همین طور باید بدانی که این حقیقت کلی نه متصف به تقدم بر عالم می گردد و نه عالم متصف به تاخر از آن ولی عموماً اصل موجودات است. پس او اصل جوهر و فلک حیات و حق مخلوق به و غیر اینهاست و نیز فلک محیط معقول است. اگر گویی که عالم است راست گفته ای و اگر گویی که عالم نیست باز درست گفته ای. و نیز اگر گویی که حق است یا نیست راست گفته ای. تمام اینها را می پذیرد و به تعدد اشخاص عالم تعدد می پذیرد و به تنزیه حق تعالی تنزه می یابد. شبیه چوب که در اشیاء مختلف به صور مختلف ظاهر می شود.

شیخ در این باب به شرح معلومات می پردازد معلوم اول را حق تعالی می داند. معلوم دوم را فلک محیط که به تمام عالم امکانی محیط است معرفی می نماید که از آن به جوهر حقیقی و یا فلک حیات و یا حق مخلوق به نیز یاد می شود. این فلک فلک معقول است و غیر قابل مشاهده است نه تنها مادی نیست بلکه فوق عالم مثال و عقل است. او به تمام هستی احاطه دارد و به نظر می رسد مظهر اسم محیط حق تعالی باشد. در نتیجه او همه اشیاء را اعم از ارواح و عقول و عالم برزخ و مثال و طبیعت را فرا گرفته است. احتمالاً شیخ از این رو آن را فلک نامیده که احاطه به مادون خود دارد. بدیهی است این فلک با بقیه افلاک مادی یا مثالی متفاوت است. در ادامه شیخ معلوم سوم را تمام عالم و معلوم چهارم را انسان که خلیفه حق است معرفی می کند. بحث فلکیات در کلام شیخ (به جز این فلک)، پیچیده و مبهم است و به تبع علمای قدیمی از افلاک مادی مثل فلک قمر و شمس شروع و تا فلکیات مثالی  ادامه می دهد ولی مشخص نیست منظور او از این فلکیات مثل علمای ظاهر و فلاسفه است یا نه.