عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

ممکن توهمی

شیخ محمود شبستری از عرفای قرن هشتم که به خاطر تالیف کتاب گلشن راز شهرت دارد کتاب دیگری به نام حق الیقین نیز دارد در بخشی از این کتاب در باب ممکنات گوید:ممکن امری است اعتباری که عقل بر وفق خویش از ادراک وجود و عدم به هم درذهن ترکیب کند، و چون به نهایت طور خویش رسد که مبداء طور کشف است حکم کند بدانکه اعتباریات را در خارج وجودی نیست: ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباءکم.(اینها نیست مگر اسمایی که شما و پدرانتان آنها را نام نهادید) جسم وجسمانیات از جواهر و اعراض به جملگی از امور اعتباری اند، به حقیقت وجود خارجی ندارند: کمثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یکون حطاما. وحدت چون متعین شد نقطه گشت و از سرعت انقضا و تجدد تعینات متناسبه مانند خطی صورت بست، و باز از تجدد تعین خطی جسم پیدا گشت و از تجدد تعینات جسمی حرکت مصور شد و ازتعینات متوافق زمان در وهم آمد و کثرت موهومۀ غیر متناهی نمودن گرفت: کسراب بقیعة یحسبه الظمآن ماء حتی اذا جائه لم یجده شیئا. حقیقت- چون از توهم وجود، معدوم و ممکن و تعینات معدومات کثرت ناشی گشت الى مالانهایة، هر مرتبه از او به مثابت اعداد ازواحد به خاصیتی و اسمی مخصوص شد و اختلافات عدمی، نمودن گرفت: و لو شاء ربک لجعل الناس امة واحدة ولایزالون مختلفین الا من رحم ربک و لذالک خلقهم. و پیوسته در اختلافند مگر آنهایى که پروردگارت رحمشان کرده باشد و بهمین منظور هم خلقشان کرده است. 

در عرفان وحدت حقیقی و کثرت اعتباری است. چیزی جز حق در عالم نیست و کثرات در واقع موهوم و معقولند. آنچه که ما از عالم می بینیم حقیقت عالم نیست بلکه صورت وهمیه عالم است. در هستی چیزی جز ظهور حق تعالی وجود ندارد. عارف در مقام فنا و محو کلی جز حق نمی بیند و احکام کثرت بر او جاری نیست. شاید دعای: یا هو یا من لا هو الا هو. هیچ هویتی جز حق نیست؛ اشاره به این معنا باشد. عارف در  مقام صحو بعد المحو و سفر چهارم از اسفار اربعه که رجوع به خلق است، عالم را ظهور و آیه خدا می بیند. اما مشکل ما در درک حقیقت این است که عقل، عاجز از ادراک معنای ظهور و تجلی است. زیرا عقل، ظهور را غیر از مُظهر می داند. در حالی که در ظهور، غیریت نیست. اما کملین از اولیاء این حقیقت را ورای طور عقل ادراک می کنند و بدیهی است که نمی توانند آن را برای خلق تبیین کنند. 

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر       من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش

در نتیجه برای دریافت توحید باید از ابزاری غیر از عقل نظری سود جست که آن شهود تام قلبی است که مافوق عقل، حتی عقل کلی است. پس آنچه که فلاسفه در باب وجود سخن گفته یا متکلمین همگی به بیراهه رفتن است چون ابزار آنها عقل است و عقل در ادراک وحدت ناتوان است. فیلسوف یا متکلم دانا کسی است که در این باب سکوت کند و به عجز خود از درک توحید اعتراف کند. وگرنه سخنش جز شرک نخواهد بود.

نظرات 2 + ارسال نظر
محمد متولی امامی سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1395 ساعت 19:48

شعری بسیار زیبا ... عبادت و زاهد های ریا کار و نماز

بر روی ما نگاه خدا خنده می زند.
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم

پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا

-------------------------------
لازم به توضیح است در مصرع سوم و چهارم منظور شاعر " می " خوردن خود نیست بلکه کنایه به زاهدان خرقه پوش است که گمان می کنند پنهان ز دیدگان خدا " می " خورده اند .... همان هایی که به دنبال به اصطلاح کلاه شرعی هستند

و در مصرع های بعدی که باز منظور الزاما نام خدا نبردن و سیاه شدن پیشانی خود از داغ گناه نیست بلکه در مقام قیاس بر آمده است که "ریا " کردن و " فریب خلق " بسیار بدتر از نام خدا نبردن است چرا که خداوند نیز می فرماید حق الله را می بخشد اما حق الناس بخشودنی نیست

محمد متولی امامی سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1395 ساعت 19:35

تا نگردی آشنا ، زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد