عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

تقیه عارف

تقیه در عرف علمای ظاهر و عوام مردم یک مرتبه ظاهری فقهی است که معمولاً در زندگی کمتر موردی رخ می دهد که انسان مجبور به تقیه شود.  که آن اغلب برای حفظ جان از شر دشمنان است که می تواند اعتقادی یا عملی باشد. یعنی انسان مذهب و دین خود و اعمالش را برای حفظ جان مخفی کند. اما تقیه به همین جا ختم نمی شود؛ اهل معرفت به جهت احوال و مقامات خود نیز باید برخی از  اعتقادات و رفتار خود را از خلق مخفی نمایند. در روایات نقل است که التقیه دینی و دین آبایی. دین ائمه هدی علیهم السلام تقیه است. که این به جهت عدم ادراک مردم عامی از حقایق و بطون عالم وجود است. در قرآن و روایات تقیه بسیار به چشم می خورد. همانطور که بزرگسالان در بسیاری موارد از کودکان تقیه می کنند اهل الله هم ناچار از تقیه می باشند. یه عنوان مثال چون عامه در شرک خفی بسر می برند و از توحید حقیقی بویی نبرده اند افعال را به خود و دیگران نسبت می دهند. اهل الله هم مجبورند به زبان عامه با آنها سخن بگویند اگرچه در دل مخالف آن باشند. چون سر و کارت با کودک فتاد پس زبان کودکی باید گشاد. حتی در بین انبیاء و اولیاء نیز اختلاف درجه در توحید و حقایق وجود دارد چنانچه خضر به موسی گفت انک لن تستطیع معی صبرا ( تو طاقت نداری با من صبر کنی) و علت آن هم طبیعی است چون تو علم به کارهای من نداری و کیف اصبر ما لم تحط به خبراً. افراد عامی هم چون علم به توحید و حقایق ندارند، کملین با ایشان به زبان کودکانه سخن می گویند که این تقیه اولیا است. به عنوان نمونه معصومین علیهم السلام  به همه چیز در عالم علم دارند اما در اغلب موارد این علم را به مردم نشان نمی دادند و اخبار را  از مردم سوال می کردند در حالی که پاسخ را می دانستند!  ایشان از همه چیز بی نیاز بودند اما در ظاهر با مردم غذا می خوردند و می خوابیدند و ... 

بدون شک بالاترین مرتبه تقیه از آن حضرات چهارده معصوم علیهم السلام است چون علاوه بر عوام الناس، ایشان ممکن است از بسیاری از خواص و اهل معرفت نیز تقیه کنند. چون کسی به علم لایتناهی ایشان احاطه ندارد. اولیا نیز به حسب علم خود عمل می کنند. پس کلام معصوم به حسب فهم شنونده است نه به اندازه علم خود که عین حقیقت می باشد. گاهی در روایات سخن به گونه ای است که عوام از آن فهم ساده دارند و سالک به قدر سلوکش و عارف به اندازه معرفتش. قرآن نیز به همین منوال بیان نموده است. نکته دیگر در باب تقیه این است که گاهی سالکین و مجذوبین به جهت غلبه حال و تجلی الهی تقیه نمی نمایند و بی پرده برخی از اسرار و حقایق را بیان می کنند که عوام طاقت قبول آن را ندارند. این نوع سخنان موجب تکفیر ایشان می شود. در حالی که سخن حق و حقیقت است و عامه مردم  در واقع در کفر و شرک به سر می برند نه ولی الهی و سالک راه خدا. اما این بی پرده سخن گفتن و عدم تقیه ممکن است در مورد اهل جذبه و به حسب غلبه حال بر ایشان پدید آید و چون ایشان در توحید غرقند به عالم مادون خود و خلق توجهی ندارند. ولی اولیای کامل مکمل احکام تقیه را مراعات می نمایند و ضمن حفظ مرتبه توحیدی و فنای الهی خود از مردم نیز تقیه می کنند و هر حرفی را برای عامه نمی گویند. کسانی مثل حلاج و بایزید و جنید گاهی به جهت غلبه حال مراعات مردم را نمی نمودند اما کملین همانند معصومین مراعات حال مردم ضعیف را می نمایند. لذا شطحیات از کملین معمولاً سر نمی زند ولی از کسانی که در سفر دوم از اسفار اربعه هستند صادر می گردد.  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد