عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

بهشت اولیای خدا

در سوره الرحمن در وصف نعمتهای بهشتیان آمده: حور مقصورات فی الخیام. لم یطمثهن انس قبلهم و لا جان. اهل ظاهر این آیه و امثالهم را به لذایذ ظاهری و مادی مثل نکاح با زنان زیبارو می دانند. زنانی که کسی تا به حال ایشان را لمس ننموده و باکره اند. غافل از اینکه بهشت جای عیش و نوش ظاهری و هوسرانی کودکانه نیست. اگرچه در بهشت هم نعمت ظاهری است و هم باطنی. ولی در قرآن به نظر می رسد اغلب از بهشت باطنی و حقیقی سخن به میان آمده تا از لذایذ ظاهری. در قرآن معمولاً از نکات مهم و حیاتی سخن گفته شده نه از مسائل کم ارزش یا بی ارزش ظاهری. پس هنگامی که از بهشت یا جهنم سخن است سخن از ظاهر و جسم کوچک مادی یا جسم برزخی و اخروی نیست؛ بلکه اکثراً سخن از جان و قلب است. در نتیجه در  آیه فوق، منظور زنان بهشتی ظاهری مثل زنان این دنیا و نکاح مثل نکاح دنیوی نیست. عرفا این آیه را به کشف حقایق معنوی و علوم الهی می دانند. علومی که کاملاً بکر و دست نخورده اند یعنی تا به حال کسی از جن و انس به آن علوم و تجلیات دست نیافته است. پس در بهشت اهل معنا حور العین، زن ظاهری نیست بلکه علوم و معارف حقانی است که دیگران، حتی از اولیای الهی نیز از آن خبر ندارند. البته بدیهی است که این بهشت در همین عالم برای اولیای الهی حاصل می شود. به قول حافظ: من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود            وعده فردای زاهد را چرا باور کنم.

به همین سبب بسیاری از علوم اولیاء مختص خود ایشان است و کسی قبل از ایشان به آن علوم دسترسی نداشته است. این اولیاء علمایی هستند که: اذا مات العالم مات العالم. اگر عالمی بمیرد جهانی مرده است و این جهان منظور علوم و حقایقی است که مختص او بوده است و دیگران از آن خبر نداشته اند.

هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است                               این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد

 این امر هم به جهت سعه الهی در تجلیات است. پس تجلیی که  به یک نبی یا ولی می شود مختص اوست و نبی یا ولی دیگر از آن آگاه نیست. لذا اولیای خدا منحصر به فردند و جایگزین ندارند. از این رو اگر در کلام اهل الله، مشاهده نمودی که می گوید این سخن را تا کنون کسی نگفته است؛ استبعاد ندارد. و چون علوم و تجلیات حق نامحدود و بی پایان است همواره حقایق بکر و دست نخورده وجود دارد. 

نظرات 2 + ارسال نظر
v دوشنبه 11 دی 1396 ساعت 16:03

ابلیس و عشق

ابلیس حائل است بین آدم و جمال حوا . و در این رابطه وسوسه ای می دمد در جان آدم از جمال حوا که

عشق جنسی نامیده می شود. ابلیس سوار بر این عشق است که از جمال حوا بردل آدم رخنه میکند

تا عقل و ایمان آدم را بازیچه ھوس و مکر حوا کند و عاقبت این عشق را تبدیل به کینه و نفرت سازد و با

این عداوت ھر دو را از بھشت عشق غریزی خارج نماید. و با اینحال این عشق و شکست در آن موجب

بیداری آدم و نبوت او می شود و این مقام معنوی به قیمت از دست دادن بھشت بدست می آید. حوا،

جمال دل آدم است و لذا عشق آدم به حوا کمال خودپرستی آدم است و اینست منشأ کفر ابلیس در

آدم.

عشق جنسی بدنه شجره ممنوعه است و میوه ھایش فرزندان ھستند.

و اما مکر بعدی ابلیس ھمانا عشق به فرزندان (نژاد) است که موجب فتنه و عداوت بین آدم و حوا می

گردد زیرا فرزند محصول وصال در عشق جنسی است.

و اینست که برای پاک شدن از وسوسه ابلیس، آدم بایستی عشق حوا و فرزندانش را از دل بیرون کند و

حضرت ابراھیم نخستین کسی بود که این کار را به تمام وکمال انجام داد با واقعه تبعید ھاجر به

سرزمین برھوت حجاز و سپس ذبح اسماعیل. و لذا بانی ایمان و پدر اسلام شد و به کمال نبوت یعنی

امامت رسید. امامت به معنای تبدیل دل آدم به خانه خداست . یعنی خدا مقیم در دل آدم می شود و

دیگر به دل آدم امکان عشق به حوا را نمی دھد زیرا دلش را مالک شده و دلبر یگانه اوست. و برای سائر

انسانھا تنھا راه رھائی از وسوسه ابلیس در زن ھمان دل دادن به امام است. و بدینگونه حوا تحت

ولایت آدم قرار می گیرد که امر خداست. ابلیس زشتی ھای حوا را در چشم آدم زیبا نموده و آدم را به

برده گی حوا می کشاند.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص238

مجازی دوشنبه 11 دی 1396 ساعت 14:55 https://codebox.ir/

عالی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد