عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

فقه و دین

دین یک حقیقت جامعی است که در آن تمام نیازهای معنوی بشر برای کمال و سعادت لحاظ شده است. نکته مهمی که از آن غفلت شده این است که دین را به انواع علوم تقسیم بندی نموده اند که این امر موجب بروز مشکلاتی در آن علومها شده است. در حالی که دین یک امر واحد و غیر قابل تفکیک است. حتی در علوم بشری جزء نگری یک آفت مهم است که مانع فهم بهتر و رشد علم می شود. مثلاً طب سنتی کل نگر ولی طب جدید بیشتر جزء نگر است و بدن را بر اساس اندامها تقسیم بندی می کنند و هر اندام مثل چشم یک متخصص و حتی هر قسمت از چشم یک فوق تخصص دارد. اما همین چشم به بقیه بدن مرتبط است و ارتباط آن بیش از چیزی است که طب جدید از آن آگاه است. خیلی بالاتر از این،  بدن مادی به ابعاد غیر مادی مرتبط و متصل است روح بخاری، نفس ناطقه و روح؛ همه به بدن مادی مرتبط و متصلند و ابعاد غیر مادی بر روی بدن و بدن مادی بر ابعاد غیر مادی موثرند. طبیب واقعی و کامل کسی است که بتواند این ارتباط و علم را دریافت کند. یعنی هم جسم و هم روح و نفس را بشناسد. که این امر یک مقداری در طب سنتی رخ داده است ولی طب جدید از آن غافل است. 

بر همین مبنا کسی می تواند فقیه حقیقی باشد که فقیه مورد نظر قرآن و روایات باشد. فقیه در روایات یعنی دین شناس حقیقی نه فقط کسی که به احکام ظاهری شرعی علم دارد. تقسیم بندی علوم دینی به فقه، فلسفه، کلام ، اخلاق، عرفان و تفسیر قرآن و جدا نمودن این علوم از هم، همه این علوم را دچار سطحی نگری و ساده اندیشی می کند. متاسفانه حوزه های علمیه ما که فقط فقه محور شده و از بقیه علوم غافل شده اند، در همان فقه هم دچار اشکال و سردر گمی شده اند. چون فقه به فلسفه و عرفان و کلام و تفسیر مرتبط است. اما در حوزه های ما بجز اندکی کلام برای طلبه مبتدی، با علوم دیگر یا قهر است یا مثل فلسفه و عرفان مخالف است.  فقه بدون توجه به علوم عقلی فقه خوبی نخواهد بود. مثلاً علم اصول به منطق و فلسفه و عرفان کاملاً نیازمند است و اگر شخصی بدون توجه به این علوم، اصول بخواند اصولی خوبی نخواهد شد. 

کسی که می خواهد فتوای صادر کند باید کنه و حقیقت سخن معصوم یا کلام خدا پی ببرد. اینکه برخی بگویند فقه مربوط به ظاهر شرع است و ظاهر شرع ساده و روشن است و نیاز به تاویل و تفسیر ندارد؛ نشان از عدم فهم ماهیت فقه و احکام شرعی دارد. آیا وجوبی که در روایات و قرآن ذکر شده همان وجوبی است که فقیه مصطلح می گوید؟ آیا در  کتب علیکم الصیام کتب به معنای وجوب فقهی است یا معنای دیگری دارد؟ این کتب با کتب در لقد کتبنا فی الزبور متفاوت است یا یکی است. چرا بجای کتب وجب نیامده است و امثال این سوالات بسیار است. کیست که بتواند کلام معصوم علیه السلام را درست بفهمد. چه کسی می تواند تضاد ظاهری بین روایات را حل کند و بتوان به آن یقین داشت. آیا نماز و روزه فقط همین نماز و روزه ظاهری فقهی است؟ اگر این چنین است امام علیه السلام به آن شخص نمی فرمود که نماز 4000 حد دارد که تو یکی از آنها را نمی توانی بجا آوری. اگراین حدود، ظاهری بود بی شک هر کسی می توانست بجا آورد. آیا فقیه ظاهری می داند که آن حدود چیست؟ و .... اینها مسائلی است که فقط عارف کامل مکمل که اسفار اربعه عرفانی را طی نموده؛ می داند که البته آنهم به قدر جامعیت و سعه معرفتش می باشد نه همه حقایق.

نتیجه اینکه فقیه قبل از اینکه بتواند فتوا صادر کند حداقل باید به تمامیت دین توجه داشته باشد و به اخلاق و کلام و فلسفه و عرفان و تفسیر تا حد امکان تسلط داشته باشد و از آن علوم برای فتوای خود بهره ببرد. از این رو ائمه هدی علیهم السلام اغلب شاگردان خود را از فتوا دادن نهی می نمودند.       

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد