عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

خمینی عارف سیاستمدار

به مناسبت سالگرد ارتحال امام خمینی رضوان الله علیه، به نکته ای در باب عرفایی که دارای مقام صحو بعد المحو  هستند اشاره می کنم. در مقالات گذشته در باب مقامات انسانی و درجات سالکین بحث گردیده است. سالک در سفر دوم از اسفار اربعه عرفانی چنان غرق در تجلیات الهی می شود که از همه عالم و از خودش نیز غافل می گردد. غلبه توحید وی را به کلی از کثرات محو می کند. اکثر انبیاء و اولیای الهی در این مقام می مانند و به صحو و هشیاری بعد از آن فنای در توحید نمی رسند. در حدیث قدسی آمده که اولیایی تحت قبایی(قبابی) لا یعرفهم غیری. اولیای من زیر لوا یا قبه های من هستند و غیر از من کس ایشان را نمی شناسد. آنها نیز غیر از خدا را نمی شناسند. عارفی که غرق در توحید است افعال را به کلی از خلق نفی می کند حتی هر گونه وجودی را از خلق منکر می شود. تا جایی که از شهود خود و از فنای خود هم فانی می شود که از آن به فنای از فناء یاد می شود. تعداد بسیار کمی این اولیاء و یا انبیاء به سوی خلق رجوع می کنند تا ایشان را هدایت کنند که ایشان رسولان الهی یا کاملان مکمل هستند. از صدها فانی در حق تعالی یا هزاران، یکی به سوی خلق بر می گردد تا ایشان را به سوی خدا دستگیری کند. شاید آیه شریفه یا ایها المدثر قم فانذر اشاره به این معنا باشد که ای نبیی که در حق فانی و زیر قبای خدایی برخیز و به سوی خلق برو و ایشان را انذار ده. خلاصه اینکه اولیای فانی، به خلق توجه ندارند تا بخواهند ایشان را هدایت کنند و حتی سخن آنها نیز برای مردم قابل فهم نیست زیرا با ادبیات خودشان صحبت می کنند نه با ادبیات مردم. لذا گاهی از طرف مردم بکفر گویی متهم شدند و همچو منصور حلاج بر سر دار رفتند. یا دار و اعدام ظاهری و یا دار تکفیر. اما آن کس که به سوی خلق رجوع می کند به زبان خلق با ایشان سخن می گوید. نحن معاشر الانبیاء نکلم الناس علی قدر عقولهم. انبیای الهی به قدر فهم و ادراک بشر عامی با آنها سخن می گویند چون می خواهند ایشان را هدایت نمایند اما احوال خود را از خلق می پوشاند و تقیه می کند. به قول حافظ  التقیه دینی و دین آبایی. 

با این مقدمه به نظر بنده و برخی صاحب نظران مرحوم امام خمینی جزء کاملان مکمل بود یعنی از مقام  فناء و توحید به عالم کثرات و خلق رجوع نمود تا برنامه الهی را برای مردم اجراء کند. در اغلب سخنرانی های ایشان نکات عرفانی به چشم می خورد. حتی در سیاست عرفان را به ظهور می گذاشت مثلاً آنجا که گفت آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. منظورش را اغلب مردم و مسوولان نفهمیدند و آن را نوعی توهین تلقی کردند ولی منظور او این بود که نه آمریکا و نه هیچ کس دیگری در عالم کاره ای نیست و عالم به اراده خدا حرکت می کند نه اراده خلق. و زمانی که خرمشهر نیز آزاد شد فرمود خرمشهر را خدا آزاد کرد. ولی باز مردم برداشت غلط داشتند و فکر کردند که خدا ما را کمک کرد تا ما خرمشهر را آزاد کنیم! در حالی که زمانی هم که خرمشهر سقوط کرد باز هم به اراده خدا بود ولی امام نمی توانست به مردم بفهماند. چنانچه هم بیماری به اراده خداست و هم شفاء. امرضت و شفیت. ولی ما می پنداریم که فقط شفاء از اوست. از این رو امام از کسی و از چیزی در عالم نمی ترسید نه فقط در زبان بلکه در قلب و در عمل از چیزی در عالم نمی هراسید لذا فرمود اگر خمینی یکه و تنها هم بماند به راه خود ادامه میدهد. این یک شعار نبود بلکه واقعیت بود چون او به وظیفه الهی خود عمل می کرد و به فکر حکومت خود نبود لذا به حرف مردم توجه نمی کرد. حکومت برای اولیای نه تنها لذتی ندارد بلکه بالاترین رنج و عذاب است ولی به امر حق آن را تحمل می کردند. من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان / قال و مقال عالمی می کشم از برای تو. او در محاسبات هیچ سیاستمداری در جهان نمی گنجید چون وظیفه گرا بود نه نتیجه گرا. و با علم الهی خود وظیفه خود را در هر مساله می دانست. از این رو حکومت وی به نوعی شبیه به حکومت انبیاء بود. بنده حقیر نیز اولین بار به وسیله کتب ایشان با عرفان اسلامی آشنا شدم. روحش شاد. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد