عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

معنای علم

علم یا دانش در ادبیات عامه به معنای دانستن یا علوم بشری از قبیل ریاضی و فیزیک و پزشکی و علوم انسانی و یا علوم دینی مثل فقه و اصول و منطق و فلسفه و امثالهم است. اما علم در ادبیات الهی و دینی ما به معنای این علوم نیست. این علوم ظاهری از منظر ما انسانهای عادی که از حقایق عالم بی خبریم علم محسوب می گردد. همانند طفلی که به بازی های کودکانه سرگرم است و آن را برای خود علم و هنر می پندارد. علوم ما شبیه علم کارت بازی کودکان است. ولی به خود مدرک دانشگاهی یا حوزوی می دهیم.

علم در ادبیات دینی علم حقیقی به عالم وجود از تکوینیات و اسرار الهی و تجلیات اوست. اگر در روایات از علم یا عالم تجلیل می شود منظور این علوم ظاهری نیست بلکه علوم و تجلیاتی است که از تقوای الهی به دست می آید. اتقوا الله و یعلمکم الله. اگر در روایت است که اذا مات العالم مات العالم  و یا اذا مات العالم ثلم فی الاسلام (اگر عالمی بمیرد جهانی مرده است و وقتی عالمی از دنیا رود در اسلام خللی رخ می دهد). منظور فقیه و یا عالم ظاهری نیست. علم حقیقی علمی است که حق تعالی به بنده می آموزد که با تقوا حاصل می شود نه با تعلیم و تعلم. بی شک منظور از عالم، اولیای الهی هستند که اگر از دنیا بروند برای آن جایگزینی  نیست. و گویی جهانی از بین رفته است. آیا علمای ظاهر از حقیقت بهشت ودوزخ مطلعند یا بهشت را عشرتکده و جهنم را شکنجه گاه می دانند. آیا علمای ظاهر از علوم انبیای خدا بهره دارند آیا همانند عیسی  توانایی احیای اموات را دارند؟ آیا وارث علوم انبیاء هستند که العلماء ورثه الانبیاء. آیا این دروس ظاهری علوم انبیاء است؟ آیا با کلام و فلسفه می توان به توحید پی برد. آیا مفسر معنای قل هو الله احد را می داند؟ الله چیست و احد به چه معناست؟ 

بدون تردید علمای واقعی در ادبیات دینی اولیای الهی هستند ایشان  وارثان علوم انبیاء هستند. لذا بسیاری از اهل معنا در عالم کشف، علوم خود را از انبیاء و یا اولیای گذشته اخذ می کنند. چنانچه ابن عربی در برخی ابواب فتوحات اشاره دارد؛ من الحضره الموسویه یا من الحضره العیسویه. یعنی این علم را از حضرت موسی یا عیسی اخذ کردم. 

نکته دیگر اینکه علوم اولیاء و انبیای الهی منحصر به فرد است و چون این علوم نتیجه تجلیات خدا بر قلب ولی است و تجلیات برای هر فرد متفاوت است؛ به همین سبب اگر ولیی از اولیای حق از دنیا رود، دیگری علم او را ندارد و در اسلام یک شکافی رخ می دهد. زیرا آثار و برکاتی که آن ولی خدا داشت دیگر از اولیاء ندارند. و آنچه که او از حق تعالی می دانست دیگران نمی داند. شبیه ملک سلیمان نبی که به کسی بعد از او داده نشد. در نتیجه اگرچه علوم ظاهری برای مبتدیان خوب و مفید و ضروری است اما کافی نیست و بنده باید با تقوای صحیح و حقیقی که مرضی حق است از خدا طلب علم کند آنگاه او عالم میشود به تعلیم الهی و هرگز در علم خود شک و تردیدی نیز نخواهد داشت.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد